نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هرگه که هست یلداییست
سعدی
چلّهشب درازترین شب سال بر همۀ دوستداران فرهنگ آریایی فرخنده باد!
به این مناسبت مقاله کوتاهی که به قلم یکی از دانشمندان آریایی و همتبار در همین مورد نوشته شده تقدیم میشود.
قطب علمی فردوسی و شاهنامه فردوسی
تبار شناسی واژگان
برای ارائۀ پاسخ دقیق، دو واژۀ «یلدا» و «چلّه» را اندکی واکاوی میکنم.
یلدا:
واژۀ «یلدا» دارای چه شناسنامهای است؟
همۀ فرهنگها، بهویژه فرهنگ دهخدا و معین، بهصراحت نگاشتهاند که«یلدا» واژهای است سریانی، به معنای تولد و زایش. « ایرانیان به یُمن تولد مهر (میترا) در شب اول زمستان –که بلندترین شب سال است- جشن بر پا میکنند» (ر.ک: فرهنگ معین). از نظر تبارشناسی واژۀ «یلدا» هیچ نسبتی با واژۀ عربی «تولد» ندارد؛ خطایی که در ذهن جمعی ساری و جاری است.
در فرهنگ دهخدا آمده است: «یلدا لغت سریانی است به معنی میلاد عربی و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند از این رو بدین نام نامیدهاند. باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح (نوئل)، که در 25 دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان در اصل جشن ظهور میترا (مهر) بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی قرار دادند. یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شب سال است و در آن شب یا نزدیک بدان، آفتاب در برج جدی تحویل میکند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک میانگاشتند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام میشود.»
در این متن چند نکتۀ مبهم و سؤالبرانگیز وجود دارد:
شب یلدا «در بیشتر نقاط ایران» تجلیل میشود نه همۀ ایران. در کجای ایران از شب یلدا تجلیل نمیشود؟
بیگمان منظور روانشاد دهخدا از ایران، ایران سیاسی است نه ایران تاریخی.
چگونگی تحلیل و پاسخ را به ذهن نقّاد فرهیختگان وامیگذارم تا رگهای شوونیسم متورم نشود.
چلّه یا چهله:
چلّه و چهله مفهوم یگانهاند. برای اینکه این نکته در پرده نماند، فرازهایی را به استشهاد میگیرم:
الف) چهله:
چهله چهل گشت و خلوت هزار
به بزم آمدن دور باشد زکار
نظامی
«پادشاه اسلام در آن قشلاق چند روزی میخواست که خلوتی بر سبیل چهله برآورد» (تاریخ غازانی، ص 152).
ب) چلّه:
پس از پنجاه چلّه در چهل سال
مزن پنجه درین حرف ورقمال
نظامی
چلّه «چهل روزی است که درویشان و مرتاضان برای ذکر و فکر و طاعت و عبادت خلوت گزینند» (انجمن آرا).
از نظر تبارشناسی «چلّه» نسبت ناگسستنی با عدد چهل دارد. با چنین نسبتی میتوان گفت که واژهای است فارسی. پس واژۀ «چلّه» نسبت به «یلدا » هویت آشناتر دارد و به همان تناسب پیشینۀ فرهنگی روشنتر. البته یلدا نیز در قلمرو زبان فارسی دری اقامت دائم گرفته است.
یلدا و نگاه شاعرانه
در تخیّل شاعران شب یلدا دو تصویر بههمپیوسته را پرورانده است:
الف) تداعی تیرگی
تا آنجاییکه من میدانم، یلدا در تخیّل شاعران جغرافیای تشبیهی دارد نه همایشی. یعنی تاربودن شب یلدا چشمانداز شاعرانه را رنگ و آهنگ بخشیده است. ابیات زیر گواه روشن بر چنین فهمی است:
چون حلقه ربایند به نیزه تو به نیزه
خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا
عنصری
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
منوچهری
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
ناصر خسرو
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
مسعود سعد
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیفست
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
خاقانی
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هرگه که هست یلداییست
سعدی
ب) رابطۀ یلدا و فرهنگ مسیحی
ازآنجاییکه مسیحیان «شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند، ازاینرو بدین نام نامیدهاند. باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح (نوئل)، که در 25 دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان در اصل جشن ظهور میترا (مهر) بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی قرار دادند» (ر. ک: فرهنگ دهخدا).
شاعران حوزۀ فرهنگی فارسی دری، از چنین چشماندازی یلدا را ویزای ورود دادهاند:
ایزد دادار مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زانکه به مهرت بود تقرّب مؤمن
زانکه به کینت بود تفاخر ترسا
امیر معزی
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همیجویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
سنایی
سخنم بلند نام از سخن تو گشت شاید
که دراز نامی از نام مسیح یافت یلدا
سیف اسفرنگ
دو روی یک سکه
چلّه و یلدا دو روی از یک سکهاند و بیانگر یک رویداد طبیعی. به سخن دیگر، آخرین روز پاییز، بلندترین شب در گذر سال است. این شب دراز در فرهنگ ما دو نام دارد:
چلّه،
یلدا.
یعنی حریر و پرند تغییری در واقعیت ابریشم ایجاد نمیکند. آنچه مهم است این حقیقت است که این شب تاریخی در جغرافیای خراسان بزرگ (افغانستان، تاجیکستان و استان خراسان ایران) به نام چلّه شب یا شب چلّه (چلّهنشینی) تجلیل میشده نه یلدا. فرهنگ شفاهی و اسناد مکتوب بر چنین حقیقتی دلالت دارد:
میزان سر اعتدال چون میدارد
عقرب خبر از آمدن دی دارد
زنهار مخور فریب دلگرمی قوس
کاین سخت کمان دو چلّه از پی دارد
به همین دلیل یلدا در فرهنگ عمومی مردم افغانستان، تاجیکستان، خراسان رضوی و خراسان جنوبی مفهومی ناشناخته است. تردید نیست که فرهیختگان ادیب و ادیبان فرهیخته با یلدا و شب یلدا آشنایی ژرف دارند. فوران رسانهها سبب شده است تا ذهن دانشوران معطوف به یلدا شود و چنان بپندارند که این درازشب در قلمرو افغانستان نیز با نام یلدا تجلیل میشده، چلّهشب یا چلّهنشینی در غبار فراموشی غرق شده است.
به سخن دیگر، هیاهوی شب یلدا مفهوم تاریخی شب چلّه را به فراموشی سپرده است. حال را بر گذشته عطف کردن نتیجۀ چنین هیاهویی است. نقش رسانهها در ترویج جنزدگی فرهنگی (آسیمله سیون) را بهوضاحت میتوان دید. بیگمان در دهکدۀ جهانی ذهن نقاد بهآسانی نقد را فرومیگذارد و ناخواسته با همهمۀ رسانهها هماهنگ میشود.
بههرحال، در چنین استدلالی فرهیختگان خراسان رضوی و جنوبی با نگارنده همآهنگ و همآوایند؛ یعنی باور دارند که در سیر تاریخ در قلمرو خراسان از واپسین شب پاییز به نام چلّهشب (چلّهنشینی) تجلیل میشده نه شب یلدا. به همین دلیل مردمان این قلمرو بزرگ با شب یلدا آشنایی ندارند؛ اما تجلیل از درازترین شب سال با هویت چلّهشب، شب چلّه و چلّهنشینی حقیقت انکارناپذیر است.
مراسم شب چلّه
خراسانیان شب چلّه را با مراسم خاص به بامداد گره میزدند. شب زندهداری، نماز و نیایش و سایر کردارهای مبتنی بر خیر و زیبایی، مهربانی و شادمانی گوهر این مراسم بوده است. به دلیل گستردگی جغرافیای خراسان این مراسم به گونههای متفاوت برگزار میشده، چنین تمایزهای ظریف امری است طبیعی. برخی از این مراسم شب چلّه عبارت اند از:
چراغانی
همۀ مهمانها با چراغ یا مشعل به بزم چلّهنشینی میرفتند، بدین سبب شب چلّه را شب چراغانی یا چلچراغ نیز مینامیدند.
سر حمامی (سر حمومی)
در شب چلّه با ساز و سرود، پایکوبی و چوببازی داماد را به حمام مردانه و عروس را به حمام زنانه میبردند.
حنابندی
مراسم حنابندی یکی از مراسم مهم شب چلّه است. در این مراسم زن و مرد بهصورت گروهی زمزمه میکردند:
امشب حنا میبندیم
بر دست و پا میبندیم
هدیهدادن
در این شب تار، داماد مجبور بوده است تا به نامزدش هدیه دهد و آن شب، شب زفاف است.
مراسم عروسی
در روز اول جدی عروسی را با رسیدن آفتاب در وسط آسمان برگزار میکردند که به معنای غلبۀ روز بر شب و خوشبختی بر بدبختی بوده است.
مراسم کفزدن
پیش از آنکه شب چلّه فرا رسد، ریشۀ گیاه «بیخ» را در آب نم میکردند و در شب چلّه آن را میجوشاندند و در تغار میریختند و جوانان با چوب درخت انار یا گز این مایه را ساعتها به هم میزدند تا کف کند و سپس شیره یا شکر، مغز پسته و چهار مغز بدان میافزودند تا سخت و سفت شود چونان حلوا یا فِرنی و حتی سختتر چونان گز اصفهان. با چنین شیرینی از مهمانان پذیرایی میکردند. البته در هنگام«کفزدن» یا شوردادن گیاه بیخ، جوانان با ریختن کف به روی همدیگر فضای تار شب را شور شادی میبخشیدند.
شاهنامهخوانی
خواندن شاهنامه و خوردن انار از دیگر مراسم شب چلّه است. شاهنامهخوان با پوشیدن لباس رزم و گرفتن شمشیر چوبین در دست، داستانهای رزمی چونان جنگ رستم و سهراب، رستم و اسفندیار را با هیجان حماسی و حرکات رزمی ازبر میخواند و شنوندگان گه گاه مردسالاری را با زمزمۀ این بیت مجهول تبارز میدادند:
هرآنکو که شهنامهخوانی کند
اگر زن بود پهلوانی کند
افسانهگویی
همه بر دور کرسی مینشستند. مادر بزرگ یا پدر بزرگ قصۀ امیرارسلان نامدار یا شاهزاده ابراهیم را بازگو میکرد. خوردن چای و پوچکردن تخم هندوانه یا تخم خربزه چاشنیبخش محفل بوده است. جوانان پیشکسوت چنین تمهیدی را به یاد دارند: «یکی بود یکی نبود، بهغیر از خدا هیچکس نبود. راویان اخبار طوطیان شیرینگفتار چنین حکایت کنند...»؛ این تمهید در تمام زمستان چاشنیبخش زندگی بوده است.
قرضی قرض
گفتن چیستان یا قرضی از دیگر مراسم شورانگیز شب چلّه است. مسابقۀ فرهنگی با هیجان ویژه! یک نفر قرضی را میگفت. هرکسی که معما را حل میکرد نوبت قرضی گفتن بدو داده میشد. اگر هیچ کس نمیتوانست جواب دهد، همه همآوا میگفتند:
«قرضی قرض!»
گویندۀ قرضی خود پاسخ میداد و قرضی دیگری را مطرح میکردتا اینکه گوی سبقت را کس دیگری میربود. این هم چند قرضی:
دست داره پا نداره/ شکم پاره خدا نداره
خانه گچیگچی/ نه در داره نه هیچی
اِی بر سنگ، اِی بر سنگ/ میانش جوان سبز رنگ
برخی نیز قرضیهای ادیبانه را مطرح میکردند، چونان:
علفی هست بر لب دریا،
که آن را خر خورد،
گر به دست شاه افتد ملک اسکندر خورد،
میخورد خون سیاه و میرود راه سفید،
اندکی سستی کند،
با تیغ بر سر میخورد.
عجایب جنوری دیدم میان خانه ورپا بود،
خوراکش کشت صحرا بود،
دو غلام داشت،
یکی کور و یکی مشغول سودا بود.
آری خراسانیان با چنین جوش و خروشی شب چلّه را به صبح میرساندند و زمستان با «چلۀ کلان» ادامه مییافت. چشمان همه به آسمان بود؛ زیرا زمستان سخت و پر برف را مقدمۀ بهار سبز و پر از نعمت میدانستند. اگر سال خشک میآمد و چلۀ کلان بیبرف و باران، امیدشان به چلۀ خُرد بود. این وجیزه یادگاری از روزگار خشکسالی است:
اَمَن بهمن
هیزم کن خرمن
آرد کن صد من
هرچی چلّه خورد و چلّه کلان نکرد،
عُهدهاش با من
بهار عارفان
شبهای پاییز در فرهنگ عارفانه مسمّا به بهار عارفان است. شبهای دراز، فرصتی است برای عبادت:
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمشبی دفع صد بلا بکند
ازآنجاییکه شب چلّه درازترین شب سال است، چلۀ عارفانه نسبت وثیق با چلّهنشینی دارد؛ یعنی در گذر زمان مفهوم طبیعی چلّهنشینی رنگ عرفانی میگیرد، بدین طریق تجلیل از این شب شگفت مشروعیت پیدا میکند. البته این یک حدس محققانه است. پیشفرضی است که نیاز به استناد و استدلال دارد.
نتیجهگیری
الف) شب یلدا، درازترین شب سال در قلمرو پارس است. تجلیل از این شب از گذشتۀ دور تا امروز تداوم دارد.
ب) در سیر کهن سال تاریخ، مردمان افغانستان، تاجیکستان، خراسان رضوی و جنوبی از درازترین و تارترین شب سال به نام شب چلّه یا چلّهنشینی تجلیل کردهاند. ازاینرو با مفهوم یلدا آشنایی نداشته ندارند. در سالهای پسین تجلیل از شب یلدا مرسوم گشته است.
ج) یلدا واژهای سریانی است؛ اما چلّه واژهای است فارسی. تردیدی نیست که واژگان فارسی بر واژگان دخیل ارجحیت دارند. البته و صد البته تداوم تاریخی یلدا، بدین واژه هویت بومی بخشیده است. اما از نظر تبارشناسی واژگان، نسبت به سریانیبودن آن تردیدی نیست و از نظر فرهنگی نیز ریشه در فرهنگ مسیحی دارد.
د) با پیشفرض ذهنی میتوان میان چلّه به مفهوم تجلیل از درازترین شب سال و چلّه به مفهوم عرفانی نسبت ظریف را ترسیم کرد. فراموش نشود که در فرهنگ عارفانه پاییز، بهار عارفان است. چنین نمادی میتواند پیشفرض ذهنی را رنگ و آهنگ استدلال بخشد.
د) چرا مفهوم تاریخی شب چلّه یا چلّهنشینی – که هویت خراسانی دارد- در هیاهوی شب یلدا به فراموشی سپرده شده است؟
چرا فرهیختگان در احیای و بروزکردن آن اهتمام نمیکنند؟
شب چلّه و شب یلدا دو مفهوم مجرد تاریخی یا ادبی نیستند، بل بیانگر تمایز فرهنگی دو قلمروی است که هویت یگانۀ تمدنی دارند. همین تمایز ظریف هزار نکتۀ باریکتر از مو را به تصویر میکشد.
هـ) به دلایل تاریخی، زبانشناسی و حفظ سنتهای فرهنگی برای من چلّه پرمعناتر از یلداست. تجلیل از درازترین شب سال با هویت شب چلّه یا چلّهشب به معنای صحهگذاشتن بر پیشینۀ فرهنگی و تمدنی خطّۀ بزرگ خراسان زمین است که اینک به چندین جغرافیای مستقل سیاسی منقسم شده است؛ اما مفاخر مشترک فرهنگی در هیاهوی چالشهای سیاسی میتواند مبانی همزیستی و همدلی را فرایاد آورد.
تاجیکستان،
ساعت یک شب،
1/10/1394 خورشیدی