چهارشنبه 18 تیرماه 1399 کارگروه ادبیّات کودک و نوجوان دانشگاه فردوسی مشهد میزبان جلسۀ سخنرانی پروفسور کارن کوتس، رئیس مرکز پژوهش در ادبیّات کودکان کمبریج بود این نشست در فضای مجازی کارگروه و ساعت 21 به وقت ایران برگزار شد و دکتر محمدجواد مهدی بهعنوان دبیرِ نشست میانداری و مدیریت گفتوگو را عهدهدار بود. ایشان در آغاز ضمن قدردانی از حضور پروفسور کوتس و گرامیداشت روز ملّی ادبیّات کودک، از مرحوم استاد مهدی آذریزدی یاد کرد و سپس به بیان گزارشی از فعالیتهای کارگروه ادبیّات کودک دانشگاه فردوسی و قدردانی از اعضای آن پرداخت. دکتر محمدجواد مهدوی همچنین از استاد دکتر محمدجعفر یاحقّی بابت حمایت همیشگی ایشان از کارگروه ادبیات کودک بهعنوان زیرمجموعة قطب علمی سپاسگزاری کرد و نیز از دکتر سیدمهدی زرقانی، مدیر گروه ادبیّات فارسی دانشگاه فردوسی و دکتر عبدالله رادمرد، رئیس دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه فردوسی مشهد قدردانی نمود.
در ادامه، محمدجواد مهدی از پروفسور کوتس با عنوان «صاحبنظری برجسته در حوزۀ ادبیّات کودک و نوجوان» یاد کرد تا با این مقدمه ایشان را برای ایراد سخنرانی دعوت کرده باشد. دکتر کارن کوتس با اشاره به دیدگاههایی که در مورد مرگ در ادبیّات کودک و نوجوان وجود دارد، به شخصیّتی در داستان هری پاتر اشاره کرد که تلاش میکند زنده بماند و درمقابل این شخصیّت، هرتی پاتر هست که ازخودگذشتگی نشان میدهد و «درست در همینجاست که مخاطب راجعبه چیستی مرگ به اندیشه فرومیرود» و با تأیید دیدگاه نظریّهپردازان کودک افزود: «مرگ زمانیکه مفهوم از خودگذشتی داشته باشد، مفهوم بزرگی پیدا میکند نه زمانیکه فرد تلاش میکند به هر قیمتی زنده بماند».
در حالیکه دکتر عَذرا قندهاریون، استاد گروه زبان انگلیسی دانشگاه فردوسی، ترجمۀ همزمان را برعهده داشت، دکتر کوتس به مراحل مختلفی که مخاطب پس از دیدن مرگ با آن روبهرو میشود اشاره کرد و افزود: «وقتی فلان شخصیّت میمیرد یا کشته میشود، مخاطب بهسختی آن را میپذیرد و احساس ناراحتی زیادی دارد. در ادبیّات کودک، پذیرش مرگ و نشان دادن آن، نوعی از مرحلۀ بلوغ را به نمایش میگذارد تا وقتی کودک وارد دورۀ بزرگسالی میشود، مرگ را بپذیرد و درک کند که مرگ بخشی جداییناپذیر از زندگی است». به گفتة او «زمانیکه این امر مطرح شد که درک مرگ درواقع مرحلهای از بلوغ است، برخی این را نپذیرفتند و سعی کردند در داستانها مرگ را بهگونهای فرافکنی کنند».
به عقیدة وی، در ادبیات کودک میتوان سه روند را دربارة مرگ مطرح کرد:
1- روندی که در آن، مرگ نقش یک کاتالیزور را دارد که شخص به سمت فردگرایی پیش میرود و قهرمان همواره مقاوم روی پای خود میایستد.
2- روندی که تلاش میکند راهی برای گولزدن مرگ پیدا کند.
3- روندی که در آن، مرگ باعث میشود بهسوی جنبش و حرکت پیش رویم یا با شخصیّت همذاتپنداری کنیم. در فنآوری پساانسانی، مرگ نادیده گرفته شده و عنصر مرگ فرافکنی میشود.
او همچنین به مرگ عزیزان و بازتاب آن در شخصیّتهای کودک در ادبیّات قرن 20 و 21 اشاره کرد و ادامه داد: وقتی مرگی اتّفاق میافتد، بسته به اینکه کدامیک از عزیزان باشد و نیز با توجّه به میزان عزیز بودن آن فرد در اعضای خانواده، تجربۀ رویارویی با این حادثه متفاوت است. کوتس در ادامه به تجربۀ دختران و پسران در مواجه با مرگ مادر در ادبیّات قرن 20 و 21 پرداخت از تفاوتهای میان آن دو گفت: «در ادبیّات کودک قرن 20، وقتی مادری فوت میکرد، دختر تمام وظایف را چه از لحاظ عاطفی و چه در زمینۀ کارهای مختلف، برعهده میگرفت. پدر احساس تنهایی میکرد و ضعیف عمل میکرد. در ادبیّات کودک قرن 21، پدر نقش مهمی دارد و عاطفۀ خود را نشان میدهد. او همینموضوع را در پسران بررسی کرد. در ادبیّات کودک قرن 20، پسر نمیتواند مرگ مادر را تحمّل کند. این واقعه برای او بسیار ناراحتکننده است و نمیداند چه بکند. در این میان پدر نیز دائمالخمر میشود. در ادبیّات کودک قرن 21، مرگ مادر سبب میشود پدر ازهمپاشیدگی روحی پیدا کند امّا پسر یاد میگیرد که بخشی از اجتماع باشد و به مرحلهای از بلوغ میرسد».
ایشان به مرگ پدر در داستانها هم اشاره کرد و گفت «زمانیکه پدر میمیرد، نقش نوجوان متفاوت میشود. دختران نقشهایی را میپذیرند که نقشهای مردانه است. مثلا در یک داستان، وقتی پدری میمیرد، دختر شکارچی میشود. در آیین مسیحیّت نقشی وجود دارد که در آن، فرد به آرایش مردگان میپردازد و بعد از آرایش، مرده را در تابوت میگذارد تا بازماندگان او را ببینند. زمانیکه در داستان پدری میمیرد، دختر چنین کاری را برای مردگان انجام میدهد تا عزاداری خود را نسبت به مرگ پدر نشان دهد. پسرها در مواجه با مرگ پدر، بیشتر نقشهای سنّتی پدر را میپذیرند».
او بیان کرد که در برخی از داستانهای اواخر قرن 20، به راهکارهایی در داستان اشاره شده است تا نشان دهد افراد چقدر قدرتمند هستند و میتوانند بر مشکلاتی مانند مرگ، غلبه کنند. «برای مثال، در یک داستان شخصیّتی توسّط خونآشام کشته میشود و دوباره به فضای داستان بازمیگردد و این عمل چندین بار تکرار میشود تا مخاطب درک کند که او چقدر قوی است. در نمونهای دیگر از یک داستان، وقتی بچّهای کشته میشود، افراد دیگر در اندیشۀ عزاداری و اندوه نیستند؛ بلکه مانند یک ماجرای قضایی و جنایی به موضوع نگاه میکنند و سعی میکنند آن را حل یا درک کنند. در نوعی دیگر از داستانها افراد بهجای اینکه غم مرگ را داشته باشند، تلاش میکنند بفهمند چه سرنخهایی وجود دارد که سبب میشود مرگ اتّفاق بیفتد. در این داستانها یک فرافکنی از مرگ دیده میشود. هرکس در این داستانها مقابله کند، برنده است و میتواند از مرگ خود جلوگیری کند».
پروفسور کوتس به رمانی با عنوان 17 & Gone ( هفده و رفته) اشاره کرد که در آن به این موضوع پرداخته شده است که افرادی که از همه سریعتر باشند و ذهنی شتابان داشتهباشند، میتوانند قاتل را بگیرند: «در این نوع از داستانها، معمولاً نقش ضعیف به دختر داده میشود که غالباً کشته میشود. شخصیّتی هم که نقشی ضعیف دارد، با او زنانه رفتار میشود حتّی اگر مرد باشد». و افزود «در برخی از داستانها، نوجوان خودکشی میکند و در اینجا مخاطب درک میکند که بیماری روحی چقدر خظرناک است و افرادی بودهاند که سبب شدند او خودکشی کند. در برخی داستانها یک سیاهپوست خودکشی میکند امّا کسی به مرگ او توجّه نمیکند چون کم بضاعت هستند و گاه همین امر، باعث جنبش سیاهان در جامعه شده است».
همچنین دیدگاه دیگری راجع به مرگ وجود دارد که در آن مرگ نوعی انکار تلقی میشود. کوتس با اشاره به همین دیدگاه گفت « این دیدگاه مرگ را پدیدهای پسابشری میداند» و برای این دیدگاه، نمونههایی از شخصیّتهای داستانی ذکر کرد: «داستان دختری که میمیرد و سپس تبدیل به یک مدل مد میشود و داستان دختری که از خواب بیدار میشود و متوجّه میشود بدن او، بدن همیشگی نیست؛ بلکه او تبدیل به یک رباط شده است. در این داستانها افراد بهصورت طبیعی نمیمیرند. نویسنده سعی میکند مدینۀ فاضلهای را نشان دهد که در آن کسی نمیمیرد تا اینکه خودشان تصمیم میگیرند چه کسانی بمیرند و چه کسانی زنده بمانند. درواقع در این نوع از داستانها، مرگ مورد انکار قرار گرفته و افراد به موجود دیگری تبدیل میشوند».
پروفسور کوتس در پایان این بحث، اضافه کرد که خواندن این داستانها، به نوجوان کمک میکند تا این شکاف را پر کند که چطور بین مرگ و زندگی کنار بیاید. به اعتقاد او «نوجوان با خواندن این داستانها، به این نتیجه میرسد که چطور مرگ را تحلیل کند».
پس از سخنان پروفسور کارن کوتس، دکتر رویا یدالّهی، عضو فعّال کارگروه ادبیّات کودک، از ایشان قدردانی کرد و افزود 3 سال است که به مطالعة نظریّات وی پرداخته است. خانم دکتر کوتس در پاسخ به یدالّهی، ادبیّات کودک را بسیار مهم دانست و اشاره کرد که چهارچوب اصلی ادبیّات را ادبیّات کودک میسازد.
خانم دکتر یدالّهی از پروفسور درخواست کرد به این سؤال پاسخ دهد که آیا میتوان گفت این رمانها شامل مرگ نمیشوند؛ بلکه دریچهای به سمت مرگ هستند. خانم دکتر کوتس اینطور پاسخ داد که برای ادبیّات پیشانوجوان، مرگ یک حالت استعاری و کنایی است تا اینکه مرگ واقعی باشد امّا در ادبیّات نوجوان، مرگ تصویر واقعی دارد و آنها را آماده میکند با آنچه قرار است در بزرگسالی از مرگ تجربه کنند.
خانم دکتر یدالّهی راجع به کار فلسفۀ ادبیّات نوجوان سؤال پرسید و خانم دکتر کوتس اشاره کرد که در ادبیّات پیش از نوجوان بحث این است که چطور دنیا سعی میکند یک شالوده را بسازد امّا در ادبیّات نوجوان بحث این است که چطور بخشهای مختلف دنیا از هم جدا میشود. به این موضوع پرداخت که مفهوم خوشبختی در داستانهای کودک و نوجوان متفاوت است و درکل بستگی به نوع خوانش داستان دارد چراکه خوانشهای متفاوتی از به خوبی و خوشی تمام شدن داستان وجود دارد. او همچنین ادامه داد که ما دچار بحران در اعتقاد شدیم که تأثیر زیادی در خوانش ادبیّات نوجوان دارد. نویسندگان سعی میکنند مستقیم راجع به دین و مذهب صحبت نکنند چراکه مذهب و ایمان تعریف خود را از دست داده است. متأسّفانه در فضای داستان، دین و ایمان کارکرد خود را از دست داده و ادبیّات سکولار شده است. دین برای نوجوانان مهم است و حذف آن، با ایجاد مشکلاتی در آینده روبهرو هست.
ایشان در پاسخ به پرسشی از دکتر رویا یدالّهی که «آیا حذف عشق از رمان نوجوان درست هست یا خیر؟» با ارجاع به نظر اریکسون بیان کرد که «از دیدگاه اریکسون ضروری است که ذهن انسان بخش احساسی را نیز درگیر کند. هر نویسندهای که راجع به احساسات صحبت کند، نوجوانان علاقه دارند و آن را میخوانند». و دربارة ردهبندی سنی افزود: «سن 7 تا 8 سالگی مغز، کودک است. بین 9 تا 11 سالگی به بلوغ نزدیک میشود و بین 12 تا 18 سالگی دورۀ طلایی است که ارتباط مغزی شکل میگیرد».
در ادامة گفتوگو و در در پاسخ به پرسش دکتر قندهاریون دربارة تفاوت ادبیّات کودک در کشورهای مختلف هم بیان کرد که «در کشور استرالیا بیشتر بر ایده تأکید میشود و در ادبیّات کودک در امریکا، مسائل را مستقیم بیان میکند». همچنین در پاسخ به پرسشی از سوی دکتر کرامتی دربارة آسیبشناسی ادبیات کودک، اظهار کرد کرد که «یک مسأله، کوچک شمردن دین و مذهب است. دید به مذهب بسیار غیرمنطقی و سطحی شده است. برای نمونه، در داستانی نوجوان دختری هست که دوست دارد حجاب داشته باشد امّا نمیداند چطور با حجاب میتواند زیبایی خود را نشان دهد. همچنین به مسائل اگزیستانسیالیستی اشاره نشده است. مسائل مربوط به قومیّت و نژاد نیز مطرح نشده باقیمانده چون بسیار پیچیده است».
در پایان، دکتر رویا یدالّهی از پروفسور کارن کوتس، دکتر محمدجواد مهدوی، اعضای کارگروه ادبیّات کودک، دکتر سیدمهدی زرقانی و دکتر محمدجعفر یاحقّی که همواره کارگروه را حمایت میکنند، سپاسگزاری کرد.
شایان ذکر است کارگروه ادبیات کودک زیر نظر قطب علمی فردوسی و شاهنامه در دانشگاه فردوسی مشهد فعالیت میکند.
تهیه گزارش: مژگان حسنپور