از سخن‌های دیرینه: هنر جوی و با مرد دانا نشین/ چو خواهی که یابی ز بخت آفرین

جمال رحمتی متولد سال ۱۳۵۱ در شهر زنجان، فارغ‌التحصیل رشتۀ گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کارشناس ارشد انیمیشن از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر، کاریکاتوریست و برنده چندین جایزه بین‌المللی است. او با انیمیشن طنز هفت‌خوان کرونایی سراغ شاهنامه و رستم رفته است. با او گفت‌وگویی صمیمانه انجام داده‌ام که در زیر می‌خوانید:


- آقای رحمتی داستان ورود شما به دنیای کاریکاتور به چه صورت بود؟

- تا سال 71 قبل از اینکه بخواهم کاریکاتوریست شوم، نقاش بودم و نقاشی را درس می‌دادم. در آن زمان وقتی بیست سالم بود، نقاشی را آموزش می‌دادم. به همسر آینده‌ام که آن زمان هنرجوی بنده بودند، علاقه‌مند شدم. سوال ایشان دربارۀ اینکه من کاریکاتور هم کار می‌کنم یا نه؟ باعث شد سراغ این کار بروم و تا جلسۀ آینده کاریکاتور کار کنم تا کارهایم را نشان بدهم با اینکه تا قبل از آن سوال، کاریکاتور نکشیده بودم. این باعث شد تمرینات زیادی انجام بدهم و نهایت توان خود را در این کار بگذارم تا کارهای درجه یک و عالی را ارائه بدهم. این داستان ورود من به دنیای کاریکاتور بود. در ادامه برای بهتر و بیشتر دیده شدن کارهایم پیش ایشان و خوانواده‌شان وارد مطبوعات شدم، طراح "دنیای سخن" شدم و کارهایم چاپ شد.


- دغدغۀ هنری و شخصی‌تان در زمینۀ کاریکاتور چیست؟

- دغدغۀ هرکس در کارهایش نمود پیدا می‌کند . اگر اکثر کارهای من را ببینید، شامل طنز سیاه می‌شود، یعنی نوعی از طنز که سعی دارد بخنداند، ولی بیشتر از خنداندن قصد گفتن سخن و تحلیل در مورد مسائلی که در موردش دارد حرف میزند، را دارد. عمدتا سلیقۀ من، مطبوعاتی نیست. دوست دارم کارهایم زمان و مکان نداشته باشند و در هر زمان و مکانی معنی داشته باشند. به همین خاطر عمدتا موضوعاتی برای من جلب توجه می‌کند که این خصوصیت را داشته باشد. جنگ،فقر و خیلی چیزهای شبیه به این که جهان شمول هستند.

- معمولا سوژه ها را برای به تصویر کشیدن کاریکاتور چطور انتخاب می‌کنید ؟

- معمولا اگر هر طراح یا کارتونیستی، تحلیل و مطالعه‌ای در مورد اتفاقات اطرافش داشته باشد، خود به خود در مواجهه با اتفاقات و مسائل مختلف تحلیل در ذهنش می‌چرخد و در مورد ما کارتونیست‌ها با تصویری کردن آن موضوع اتفاق می‌افتد. من سوژه‌هایم را به طور ناخودآگاه پیدا می‌کنم. معمولا با دیدن یک تصویر، فیلم، خواندن مطلب یا شنیدن خبری ذهنیت پیدا می‌کنم و کارم را انجام می‌دهم.

- چرا سراغ شاهنامه رفتید و آن را با دغدغۀ روز جامعه یکی کردید و به نوعی شخصیت اسطوره‌ای چون رستم را در دنیای امروز آوردید؟

- مشکلی بزرگ و سراسری در کشور و فراتر از آن در دنیا رخ داده بود. من ایرانی‌ام و طبیعتا سراغ اسطوره‌ها و قهرمانان کشور خودم می‌روم. قهرمانی که قرار است الگوی ما برای نجات باشد. همیشه برخوردی جدی با شخصیت رستم شده بود و من برای انیمیشنم آن را انتخاب کردم و می‌دانستم ممکن است واکنش های مخالف اتفاق بیفتد.اما من فکر کردم بهترین انتخاب رستم و هفت خوانش است چون برای گذران این اتفاقِ سخت باید همانند هفت خوان از مراحل مختلف رد شد تا به پیروزی رسید.

- دلیل شما برای انتخاب هفت‌خوان کرونایی چی بود؟

- در نظر داشتیم به این اشاره کنیم که کرونا هم هفت‌خوانی از جنس امروزی است با فراز و نشیب‌های نهان و غیرقابل پیش‌بینی.

- استادان متخصص در زمینه حماسه و شاهنامه و دوست‌داران شاهنامه، واکنش خاصی داشتند؟

-در این زمینه من چند واکنش مثبت از کسانی که متخصص این کار و ادبیات خوانده بودند، داشتم. عنوان کردند این کار برخورد جدیدی به شاهنامه است وباعث شده نسل جدید بیشتر آشنا بشوند. البته برخوردهای منفی هم داشتم ،که اشاره می‌کنم.

- چه سنی از مخاطبان شما بیشتر از این کار استقبال کردند؟

بیشتر مخاطبان من از کودک تا بزرگسال واکنش‌های خیلی خوب به این کار داشتند. در واقع هم بزرگترها به کار می‌خندیدند و هم کودکان دوستش داشتند. واکنش بزرگترها را در دنیای مجازی، تماس‌ها، پیام‌ها و رودررو می‌دیدم. در مورد کودکان هم، از مادرها پیام می‌گرفتم که قسمت بعدی هفت خوان کرونایی چه زمانی می‌آید، پسر یا دختر من عاشق این مجموعه است و اتفاق‌های دیگر از این دست.

- برای ساخت این انیمیشن از چه کسانی در حوزۀ ادبیات و شاهنامه کمک گرفتید؟

- برای این کار چون انیمیشن طنز بود، اطلاعات کلی و عام، چیزی که خودم خوانده بودم کفایت می‌کرد.و حتما برای کارهای جدی و وفادار به متن داستان اصلی حتما با متخصصین و کارشناسان این حوزه مشورت خواهم کرد.

- به مواردی برخورد کردید که بگویند اثر فاخری چون شاهنامه و شخصیت رستم با این کار زیر سوال می‌رود؟

- بله. طبیعتا درمسائلی که شخصی یا چیزی نماد یک کشور باشد و افرادی با آن سروکار داشته باشند و به آن معتقد و متعصب باشند، این اتفاق‌ها می‌افتد. در واقع با آدم‌های متعصب به دلیل صفر و صد بودنشان نمی‌شود وارد بحث و مذاکره شد چون همه چیز را به دو دستۀ خیر و شر تقسیم می‌کنند. اگر از تو کار یا واکنشی ببینند که آن را در مقابل خیرشان قرار دهد، تو را تبدیل به شر می‌کنند. من واکنش‌هایی در حد ناسزا هم داشته‌ام که پیام گذاشتند و خیلی برخوردهای تندی کرده اند. به نظر من همه می‌توانند نظر بدهند اما کسانی باید نظر کارشناسانه بدهند که متخصص آن کار هستند. در واقع کسی که با ابزار رسانه سروکار دارد و آشنا به این حوزه است. به طور کلی چیزی که در حوزۀ تخصصی من هست اینه: تا مخاطب چیزی را قابل لمس نداند، با آن کار ارتباط برقرار نمی‌کند. اما اگر ما کاراکتری را در جایگاهی بگذاریم که هیچ اشتباهی نمی‌کند و همیشه بهترین تصمیم‌ها رو می‌گیرد، بهترین کارها رو می‌کند ، زورش از همه بیشتراست ،هیچوقت شکست نمی‌خورد واتفاق بدی برایش نمی‌افتد، این را مخاطب نمی‌تواند بفهمد! چون از آن جنس نیست. چون در مورد خودش این اطلاعات را دارد که مجموعه‌ای از خیر و شر است، مجموعه‌ای از توانایی‌ها و ناتوانایی‌ها است. من برای اینکه رستم را به مخاطب نشان دهم، در انیمیشنی با برخورد طنز، اتفاقا باید برخوردی شبیه به این را انجام می‌دادم.

- در گذشته برای ارائۀ کارهایتان سراغ شاهنامه رفته بودید؟

- بله من در گذشته هفت‌خوان رستم را به شکل مدرن اتود زده بودم. فکر می‌کنم اکثرا برخوردی که با شاهنامه داشتند شکل سنتی بوده و به خاطرهماهنگی فرم و محتوا این برخورد طبیعی است و این بهانۀ خوبی برای مجموعۀ نقاشی است که قصد دارم از این داستان بکشم.

- در زمینۀ کاریتان تاثیر گذار بود؟ و باز هم به سراغ شاهنامه می‌روید؟

_ کتابی مثل شاهنامه منبع الهام است. به نظر من کار زیادی در ارتباط با شاهنامه در زمینۀ انیمیشن اتفاق نیفتاده است وموارد اندکی سراغ داستان‌های شاهنامه رفته‌اند. برای این منبع قوی و غنی اتفاق کمی است و مطمئنا می‌شود آثار فاخر و جهانی با الهام از داستان‌های شاهنامه ساخت.

- چه چالش‌هایی در مسیر کاری‌تان وجود دارد؟

- به نظر من بزرگترین مشکل انیمیشن ایران دور بودن از بازار جهانی است. و عمدۀ کارهایی که ساخته می‌شود مخاطب داخلی دارد. باید به این مسئله جهانی نگاه کرد و کارهایی ساخت که فرهنگ ما را بیشتر نشان دهد و این کار در این زمینه بسیار بکر است و حتی می‌شود نتیجۀ مالی خوبی هم گرفت.

- آیا این کار در بین نسل جوان می‌تواند علاقه‌مندی به شاهنامه و داستان‌هایش را ایجاد کند؟

- برای اینکه کاری در نسل جوان یا هر نسل دیگه‌ای جا باز کند و در ذهن بماند، باید با زبان آن نسل حرف بزند، یعنی این نسل قبول نمی‌کند یک چیزی را آنقدر مقدس کنی و آنقدر بالا ببری که نشود در موردش حرف زد، خندید، شک کرد و موارد دیگر... نه اتفاقا ! شما باید با زبان مخاطب در مورد هر مسئله‌ای صحبت کنی. زمانی است که ما می‌خواهیم کار تاریخی در مورد داستانی بسازیم، طبیعتا کاملا وفادار به آن هستیم یا می‌خواهیم در موردش کاری مستند و پژوهشی بکنیم. اما چیزی مثل انیمیشنی که قراراست رویکرد طنز داشته باشد، طبیعی است که باید با زبانی سراغش رفت، که مخاطب پسند هم هست.

- به یاد دارید در گذشته اولین داستانی که از شاهنامه شنیدید یا خواندید چه بود؟

- اولین مواجهۀ من با شاهنامه برمی‌گردد به دوران ابتدایی و اشعارطنزآمیزی که بچه‌ها دربارۀ شاهنامه می‌خواندند و در آن زمان خیلی باب بود و شنیدن داستان رستم و سهراب اولین برخورد من با داستان‌های شاهنامه بود.

- از داستان‌های شاهنامه کدام را بیشتر از همه دوست دارید؟ چرا؟

_به نظر من شاهنامه ظرفیت خیلی خوبی برای اقتباس، ساخت فیلم و نوشتن داستان‌های مدرن دارد و بسیاری از این داستان‌ها این قابلیت رو دارند. اما هفت‌خوان رستم و نبردهای هفت گانه‌ای که رستم برای نجات کی‌کاووس از چنگ دیو انجام می‌دهد این قابلیت را بیشتر کرده است. فراز و فرودهایی که در داستان است، منطبق بر داستان مدرن دارای تعلیق و گره است و چیزی نمایان نیست. همۀ اینها با چینش دقیق به سرانجام درست داستانی منجر می‌شود. این دلیل علاقۀ شخصی من به هفت‌خوان رستم و دلیل انتخاب من است.

- نقش هنرمندان در ایجاد علاقۀ نسل جوان به شاهنامه به چه صورت است؟

- ما امکانی داریم و آن رجوع به شاهنامه است. اگر عین به عین، جوری که شاهنامه‌خوان‌ها اشعار را می‌خوانند، همۀ نسل جوان این کار را دوست دارند؟ نه...ممکن است تعدادی از این نسل خوششان بیاید، ولی اگر بخواهیم با این موضوع آماری برخورد کنیم بسیار بسیار اندک است.چرا؟ چون کماکان می‌خواهیم با زبانی حرف بزنیم که در دوره و زمان فردوسی حرف می‌زدند. خیلی واضح است که الان آن دوره نیست و ما باید داستان‌ها را به زبان و نسل امروزنزدیک کنیم، بدون تغییر ماهیت آن و با زبانی دیگرکه مختص نسل امروز است. و این کاربا اقتباس و موارد شبیه به این، اثر جدیدی با ابزار جدید تولید می‌کند. این کار با خیلی از آثار ادبی معروف دنیا انجام شده است. اینجا جا دارد از انیمیشن "بدو رستم بدو" صحبت کنم که به کارگردانی دوست عزیزم آقای حسین ملایمیه انجام شده، که ایشان با شخصیت رستم دقیقا همین برخورد را داشته است. رستم در فضای شهری جدید به همراه اتفاقاتی که برایش می‌افتد، ارتباط مخاطب را به بهترین شکل برقرار کرده است. طبیعتا ایشان متوجه این قضیه بودند که رستم برای مخاطب الان دارد حرف می‌زند . می‌شود با رستم به عنوان پهلوانی که در گذشته بوده و برای ما ارزشمند است با همان سبک و سیاق و کاراکتر برخورد کرد، ولی صحبت از جذب مخاطب است، جذب مخاطب حداکثری! این واقعیت است که شاهنامه مخاطب خودش را دارد.اما باید نسل جوان به جای اینکه از هر هزار نفر، یک نفر به شاهنامه علاقه‌مند بشود، از هر هزار نفر ، 500 نفر جذب و علاقه‌مند باشند و چون کاری در خور انجام نشده است این اتفاق هم نیفتاده.

- اگر حرفی باقی مانده که زده نشده ، با کمال میل می‌شنویم...

-خیلی متشکرم.امیدوارم روزی برسد که ما از آثار ادبی ارزشمند و فاخرمان که قابلیت اقتباس دارند، آثار خوبِ امروزی تولید کنیم.

مصاحبه: مریم مصدقی

 

 

 

مقدمه

ایران از دیرباز به سبب پیشینۀ تاریخی و برخورداری از منابع غنی اسطوره‌ای، همواره در مرکز توجه اسطوره‌پژوهان جهان بوده‌ است. ازجمله کتاب‌هایی که تأثیری شگرف در حفظ گنجینۀ افسانه‌ها، داستان‌ها، حکمت‌ها، آداب، آیین‌ها، رسوم و اجزای متفاوت فرهنگ مردمان ایران‌زمین داشته‌، شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی است که از ظرفیت‌های بالقوه و گسترده‌ای در زمینۀ نشر فرهنگ خردورزانه، اخلاق‌مدار و انسان‌محور برخوردار است.

بارها شنیده‌ایم که جامِ جهان‌بینِ شاهنامه را محتوایی عظیم است و از این جهت همگان سیمای فردوسی را عالم‌گیر دانسته‌اند. پرواضح است که زبانِ تصویر در سال‌های اخیر با توجه به پوشش‌دهی خیل گسترده‌ای از مخاطب، توانسته است نقش درخشانی در حفظ، نشر و درک آثار کهن ایفا کند. از این دیدگاه، تولید محتوای گرافیکی اعم از پویانمایی، نمایش، فیلم و کتاب مصور با محوریت داستان‌های شاهنامه رخداد همایونی است که علاوه بر احیای فرهنگ خردورزی و معرفی اساطیر و قهرمانان ملی به اقشار مختلف کشور، به یمنِ ظرفیتِ جهان‌شمولِ این اثرِ نفیس در وادی بیگانه نیز سیمرغ‌وار به پروازی تابنده دست ‌می‌یازد.

ازآنجا که چندسالی است به تدریس مفاهیم شاهنامه از زبان داستان به ردۀ سنی کودک و نوجوان مشغولم، همواره از تولید محتواهای فرهنگی و هنری که منبع الهام خود را شاهنامه قرار داده‌اند، با کنجکاوی ویژه‌ای استقبال کرده‌ام. یکی از هنرمندان پر تلاش در این حوزه که موفق به کسب جوایز ارزشمند ملی و بین‌المللی گشته، حمید رحمانیان، هنرمند خوش‌ذوقی است که دهه‌های اخیر در نیویورک اقامت داشته و با کمک همسر آمریکایی‌اش ملیسا هیبارد، به همراهی جمعی از هنرمندان برجسته و گروهی متخصص با همتی مضاعف و کیفیتی جهانی بیش از ده‌سال است که با تولید محتوای فرهنگی و بازنمایی آثار کهن ادبی به شیوۀ تلفیق هنرهای بصری جدید به پیوند میان دنیای شرق و غرب می‌پردازد.

در آستانۀ بیست‌و‌پنجم اردیبهشت‌ماه و به بهانۀ روز پاسداشت زبان پارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی با نگاهی اجمالی و گذرا به آثار درخوری که این شاهکار حماسی را در عرصة بین‌المللی تماشایی و خواندنی‌تر کرده است، با این هنرمند نیک‌نام گفت‌و‌گویی کرده‌ام که بی‌تردید آشنایی با او و خوانش دغدغه‌ها، اهداف، آرمان‌ها و ستیز رستمانه‌اش با موانع، خالی از لطف نخواهد بود.

 

معرفی آثار و پیشینۀ هنرمند

حمید رحمانیان، فیلم‌ساز، انیماتور و گرافیست ایرانی، فارغ‌التحصیل رشتۀ طراحی گرافیک از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که در سال ۱۳۷۶ موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد خود در رشتۀ انیمیشن از انستیتو پرَت آمریکا شد. رحمانیان در کنار حرفۀ فیلم‌سازی به خلق آثار هنری برجسته‌ای در مقیاس جهانی پرداخته که از جملۀ آن می‌توان به پروژۀ بزرگ شاهنامه اشاره کرد. «شاهنامۀ مصور: حماسۀ شاهان ایران‌‌زمین» حاصل تلاش چهار‌سالۀ حمید رحمانیان است که در نوروز ۱۳۹۲ در آمریکا منتشر شد. این اثر نفیس با همکاری ملیسا هیبارد و با ترجمۀ احمد صدری، جامعه‌شناس برجسته، به زبان انگلیسی منتشر شده و حاصل کار در یک مجموعۀ ۵۹۸ صفحه‌ای، همراه با ۵۳۰ تصویر ارائه شده است که از مرحلة تولید تا اجرا تقریبا پانزده‌هزار ساعت زمان به خود اختصاص داده‌است. رحمانیان برای تصویرگری این کتاب ۹۰ کتاب مصور قدیمی را بررسی و اسکن کرده، سپس با چیدمان تصاویر قدیمی به‌صورت دیجیتال، تصاویر بدیعی خلق کرده است.


«حماسۀ پادشاهان پارسی» پس از انتشار از سوی کوانتاک لین پرس، توسط مجلة وال استریت لقب «شاهکار» گرفت و پرچم‌دار نگاه نوینی به شاهنامه در قرن حاضر است. رحمانیان این اثر را به عنوان سند هویت بصری در بستر سند هویت ملی ایرانیان خلق کرده تا از تلفیق تاریخ ادبی با تاریخ نگارگری، سند جامع‌تری برای هویت پارسی‌زبانان سراسر جهان عرضه کند که با این تفاسیر بی‌تردید آینة دقیقی از بازتاب فرهنگ و تمدن غنی پارسی‌زبانان ارائه داده‌است. این اثر نفیس تاکنون توسط چندین موزه خریداری و نمایش داده شده‌است. گفتنی‌ است تصاویر به‌کاررفته در این کتاب شامل هزاران اِلمان هماهنگ و موزون اعم از نقاشی، لیتوگرافی، نسخ خطی، چاپ سنگی و مینیاتور از جغرافیای آن روزِ پارسی‌زبان یعنی ایران، هند، مغول و امپراتوری عثمانی در دورة ایلخانی تا قاجار (بین قرون ۱۴ تا ۱۹) است. با این‌که مادۀ خام این اثر از دوران گذشته اقتباس شده اما هویت مستقل امروزی دارد و ترکیب‌بندی جدیدی را از ادغام نگرش سنتی با دریچه‌های مدرن به جهان ارائه نموده است.

رحمانیان پروژۀ عظیم شاهنامۀ مصور را مادر آثار بعدی خویش معرفی می‌کند که از فرزندان خلفش در سال‌های اخیر می‌توان به کتاب برجستۀ سه‌بعدی ضحاک، کتاب صوتی ۱2 ساعته شاهنامه با صدای مارک تامپسون در ۶۱ کاراکتر با مقدمه‌ای از فرانسیس فورد کاپولا، سازندة اثر مشهور و برجستۀ پدرخوانده اشاره کرد. همچنین از دیگر مشتقات آن پروژه می‌توان کتابی کمیک و انیمیشن عروسکی «پرهای آتشین»، روایتی عاشقانه از زال و رودابه را نام برد که این نمایش با فن سایه‌پردازی به‌صورت سینمای زنده با استفاده از لباس‌های ویژه، ماسک، نقاشی‌های پرده‌ای، عروسک و انیمیشن دیجیتال در اقصی‌نقاط اروپا و آمریکا، با 112 اجرا برای بیش از صد‌هزار تماشاگر به روی صحنه رفت.

این زوج هنرمند کلیۀ فعالیت‌های خود را در زمینة شاهنامه، در صفحه‌ای به آدرس: www.kingorama.com ‌گردآورده‌ و به نمایش گذاشته‌اند که برای آشنایی بیشتر و بهتر با مجموعه آثارشان می‌توان به آن مراجعه نمود.


 

تعلق خاطر شما به فرهنگ کهن ایران از کجا سرچشمه می‌گیرد و چطور شد که فعالیتتان را با شاهنامه آغاز کردید؟

همواره از سال‌های نخست کودکی در دوران حضورم در ایران جسارت و شهامت خوانش شاهنامه را نداشتم چرا که این اثر کهن علاوه بر قطوربودن حجم، محتوا و زبان سختی به نظم داشت که بدون همراهی بزرگ‌ترها هضم و درکش امکان‌پذیر نبود. بنابراین برایم ترسناک می‌نمود و از مواجهه با آن همواره فرار می‌کردم؛ به‌ویژه که در ایران حرفة اصلی‌ام طراحی گرافیک بود و ارتباط چندانی هم با آن نمی‌دیدم اما در ابتدای ورودم به آمریکا احساس کردم فرهنگم به شدت مورد تهاجم است. طراحی پوستر، جعبه و کار در حوزة تبلیغات به هیچ‌وجه مرا راضی نمی‌کرد. احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم که بستر ظهورش را در شاهنامه یافتم و این اثر آیینه‌ای شد برای انعکاس نقاط زیبا و درخشان فرهنگ ایران‌زمین. اما قرابت من با شاهنامه برمی‌گردد به نخستین آشنایی‌ام در سن ۳۵ سالگی و مواجهه با قرائت و توصیف داستان‌های این اثر از زبان مرحوم دکتر محمد جعفر محجوب که بسیار شیرین می‌نمود و انگیزۀ پرداختن به شاهنامه را با روایت امروزی و مدرن برای بیگانگان با این فرهنگ در من بیدار کرد. رابطۀ مریدگونۀ من با ایشان منجر به تولید و ظهور این آثار شد چرا‌که به حمایت معنوی از بنده در این عرصه پرداختند و گرچه هرگز نائل به دیدارشان نشدم اما میزبان خانوادۀ ایشان در یکی از اجراهایم بودم.

اما نقطۀ آغاز ماجرا بر‌ می‌گردد به حضورم در تورنتو برای اکران آخرین فیلم سینمایی‌ام به نام دمِ صبح. بعد از اتمام برنامه، ما را به تماشای یک نقالی از داستان رستم و سهراب دعوت نمودند که با ارکستر سمفونیک تورنتو به روی صحنه می‌رفت. هنوز خیلی از اجرای نمایش نگذشته بود که از فرط ملال‌آوری اثر، حوصله‌ام سرآمد و به اعتراض و نجوا با همسر آمریکایی‌ام گفتم ایران سرشار از منابع وسیع مکتوب، صوتی و تصویری فوق‌العاده‌ است اما از آن غافلیم و هنگامی که بیگانگان به سراغ برجسته‌سازی آن‌ها می‌روند ولو به غلط و به شیوه‌های غیرحرفه‌ای به وجد می‌آییم و گنجینه‌های خویش را پاس می‌داریم. همسرم به تلنگر در پاسخ این انتقاد، مرا به خود آورد و گفت: «به جای نقد دیگران، خودت دست به کار شو».

او نظرم را به این نکته جلب کرد که در مقام منتقد ظاهر شدن هزینه‌ای ندارد، اما در مقام سازنده پدیدار شدن است که پویایی را سبب می‌شود. از طرفی نیک می‌دانستم جامعۀ جهانی، اغلب به نقاط ضعف کشورمان می‌پردازند، درحالی‌که تاریخچه‌ و مستندات فرهنگی، ادبی و هنری به جا مانده از گذشتگان ما سرشار از ظرفیت‌های برجسته و قابل تامل است که برای معرفی این تمدن غنی سکوی روشنی محسوب می‌شود. از آن‌جا که به مینیانتور علاقة وافری داشتم، تصمیم گرفتم در بستر ادبیات کهن این هنر را احیا کنم و در این میان شاهنامه را چون زهدان مادر بستری امن، مناسب، سریع و قدرتمند برای انعکاس فرهنگ اصیل ایرانیان و پارسی‌زبانان دیدم. وقتی در کُنه این اثر نفیس غرق شدم، برای ارائۀ ترجمان به‌روزتری از آن، دکتر احمد صدری را که از دوستان قدیمی‌ام بودند، دعوت به همکاری کردم و با تکیه بر پیش زمینۀ سینمایی خود تصمیم براین شد طراحی محتوای داستان‌ها را شخصیت‌محور پیش بریم و نه حادثه‌محور. بنابراین کاراکترهای فرعی را از آن حذف نمودیم تا مخاطب امروز در میان خیل قهرمان‌ها و پهلوان‌های بی‌شمارش از روند خطی قصه دور نگردد و درگیر شناخت و پیشینۀ آن‌ها در روند روایت داستان نباشد. دکتر صدری، مترجم شاهنامۀ مصور به زبان انگلیسی، در این مسیر کمک شایانی به روایت فیلمنامه‌ای و ساده کردن فرمول نوشتاری داستان‌ها نمودند.

کدام ویژگی ترجمۀ کتاب شاهنامۀ مصور آن را در ردۀ پر فروش‌ترین کتاب‌های صد دلاری جهان قرار داده است؟

از آن‌جا که هزینۀ نشر چنین اثر نفیسی بسیار بالا بود، هرگز به چاپ کاغذی‌اش گمان نمی‌بردم اما آشنایی‌ام با ناشر کتاب شاهنامۀ مصور بسیار جالب بود. بر حسب اتفاق با صاحب نازنین این نشر آشنا شدم و روزی ایشان به استودیوی من تشریف آوردند و از نزدیک شاهد محتوای گرافیکی تولید شده برای عرضۀ الکترونیکی این کتاب بودند و بلافاصله ایشان پیشنهاد چاپ کاغذی‌اش را مطرح کردند و با کمال میل پذیرفتم چرا‌که به جذابیت آن می‌افزود؛ اکنون این کتاب به چاپ ششم رسیده و پرفروش‌ترین شاهنامۀ ترجمه شده در جهان محسوب می‌شود. به نوعی این کتاب را موزۀ زنده و در دسترسی برای بینندگان و علاقه‌مندان به فرهنگ و تمدن خاورمیانه می‌دانم که با تورقش می‌توان قصه‌های اصیل شاهنامه را بازشناخت. به طور مثال برای این اثر بالغ بر ۸۰۰۰ قطعه مینیاتور و لیتوگراف جمع‌آوری شد و در هر صفحه بین ۱۷ تا ۱۲۳ المان به کار رفته است که در هیچ‌یک از صفحات، کاراکترها تکرار نمی‌شوند و این در حالی بود که اگر خود این نگاره‌ها را ترسیم می‌کردم زمان بسیار کمتری صرف تولید این کتاب می‌شد. همچنین این رخداد نیک موجب توجه بیشتر جامعۀ هنری به مینیاتور در بخش تولید محتوای گرافیکی، تبلیغاتی و انیمیشن شد. تنها طراحی روی جلد این کتاب از ۹۱ تصویر مختلف آفریده شده که گاه از ۳۵ منبع مختلف به دست آمده است. همچنین ما نسخۀ مجلل و محدودی از شاهنامۀ مصور را مخصوص کلکسیونرها، عشاق کتاب و علاقه‌مندان به شاهنامه منتشر نمودیم که رونمایی چاپ مجلل از این اثر، در کلکسیون کتاب‌های پارسی مجلس در کتابخانۀ ایالات متحده آمریکا شاید در رسانه‌ای شدنش‌بی‌تأثیر نبود. این پروژۀ عظیم مادر آثار بعدی من محسوب می‌شود و پس از آن کتاب برجستۀ سه بعدی ضحاک را منتشر کردم.

چرا قالب کتاب برجستۀ سه‌بعدی را برای ارائۀ داستان ضحاک مناسب دیدید؟

همان‌طور که نیک واقفید، داستان‌های شاهنامه را چون سریال می‌توان دنبال نمود اما در این میان معدود قصه‌هایی وجود دارد که فی نفسه مستقل‌اند. نظیر: زال و رودابه، از زاده‌شدن زال تا زاده‌شدن رستم، بیژن و منیژه یا ضحاک. از این رو برای روایت یک کتاب مستقل سه بعدی قصۀ ضحاک را پر ظرفیت دیدم و به آن پرداختم و برای پروژۀ آینده در زمینۀ تولید کتاب سه بعدی برجسته، روی داستان هفت خوان رستم کار می‌کنم.

در خصوص نحوۀ شکل‌گیری ایدۀ تولید اثر نمایشی منحصربه‌فرد «پرهای آتشین» با فن سایه‌پردازی برایمان بگویید.

در رابطه با نمایش سایه‌بازی پرهای آتشین، ابتدا نمایشنامه را براساس شاهنامه نوشتم و سپس استوری برد هر صحنه را ترسیم نمودم. در این میان برای اجرای جذاب‌تر تصمیم گرفتم سیستم ماسک‌پردازی را از استاد لاری رید (Larry Reed) که مقیم سانفرانسیسکو بودند، در مدت کوتاهی بیاموزم و با کشف جدیدی در خلاقیت پویانمایی و اضافه نمودن رنگ از طریق پروژکتور، این نمایش سایه‌بازی را از حالت اجرایی سیاه و سفید بیرون آوردم و روح بیشتری به آن بخشیدم. حدود ۱۶0 عروسک برای این اثر ساخته شده و اغلب در طراحی چهرۀ آن‌ها از سکه‌های دورۀ ساسانیان الهام گرفته‌ام یا تاج رودابه را از روی آثار به جا مانده از دوران زندیه طراحی نمودم. بدن سیمرغ را با قسمتی از گل شاه عباسی ساخته و پرداخته‌ام تا از فضای غربی فاصله گرفته و کاملا منطبق با میراث ماندگار تصویری فرهنگ خاورمیانه طراحی‌ام را به پیش برم. ناگفته نماند که ماجرای شاهزاده احمد از داستان‌های هزار و یک شب به عنوان اولین اثر پویانمایی هنرمند آلمانی، بانو لُته راینیگر (Lotte Reiniger) که به صورت ضدنور به نمایش در آمده نیز الهام بخش من برای نمایش پرهای آتشین بود‌.

به عنوان نویسندۀ این اثر برای دراماتیزه کردن داستان زال و رودابه در نمایش و حفظ جذابیت‌های روایی چه اقداماتی اندیشیدید؟

از آن‌جا که هدف به نمایش گذاشتن این آثار در جامعۀ جهانی غرب به منظور آشنایی با فرهنگ ماست، به نثر و زبان انگلیسی اجرا شد و تطبیق داستان در فضای اسطوره و افسانه را با برخی قوانین حقوق بشر یا محیط زیستی ضروری دیدم و نشانه‌های عدم رعایت حقوق زنان یا خشنوت علیه حیوانات را از آن حذف نمودم. به‌طور مثال در پرهای آتشین، نقش سام را برجسته‌تر نمودم و رابطۀ پدر و پسری‌شان را تقویت کردم. جایی دیگر نقش سیندخت، مادر رودابه را پر رنگ‌تر نمودم و برای زال ماجراهای قهرمانی نظیر شکست اژدها و گفت‌وگو به زبان حیوانات را طراحی نمودم که از منظر علم به این‌که عمرش را تا مقطع نوجوانی در طبیعت با سیمرغ گذرانده، قابل دفاع می‌دانم چرا‌که این پرندۀ افسانه‌ای در بخش حماسی شاهنامه وارد می‌شود و من آن را سمبلی از مادر طبیعت می‌دانم که فرزند آدمی‌زاد را حمایت می‌کند. نخست آدمی عاشق می‌شود، مشکل ایجاد می‌کند و اوست که هدایتش می‌کند و موانع را از سر راهش بر می‌دارد.

همواره مخاطب آثار خود را از ردۀ سنی ۲ تا ۱۰۲ سال عنوان کرده‌اید، در اجراهای متعدد «پرهای آتشینم»، کدام طیف از تماشاچیان را بیشتر علاقه‌مند دیدید؟ فرهنگ تماشای انیمیشن را از سوی بزرگسالان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

احساس رضایت‌مندی را همواره از اعم مخاطبان فارغ از سن و سال، جنسیت یا رنگ پوست و نژاد در این نمایش دریافت نموده‌ام. برای نمونه وقتی پسربچه‌ای از قشر نه چندان مرفه اجتماع غرب به عنوان بازخورد تماشای این نمایش در گفت‌وگو با پدرش اشاره می‌کند که پارسی‌بودن افتخار بزرگی است، من به وجد می‌آیم که اثرگذاری مثبت بر جامعۀ غربی، به‌ویژه بر اجتماع کودک و نوجوان به‌درستی اتفاق افتاده چراکه در آینده‌ای نه چندان دور، اینان صاحبان کرسی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ خواهند بود و علم به تمدن پارسی در مراودات و احترام آن‌ها به یقین موثر است. همچنین نوروز امسال به مدت سه روز آدرس پیوند نمایش فیلم‌تئاتر پرهای آتشین را به عنوان عیدی باز گذاشتم تا مردم از سراسر دنیا بتوانند از تماشایش لذت ببرند. در عرض سه روز دوازده هزار نفر موفق به تماشای این اثر شدند و ایمیل‌های بسیاری از اقصی نقاط جهان به زبان‌های متفاوت دریافت نمودم مبنی بر این‌که با تماشای این نمایش، ۷۰ دقیقه دچار فراموشی دغدغه‌ها و مشکلات شده، در دنیای قصه و خیال فرو رفته‌اند و این یکی از بهترین بازخوردهایی است که عزم مرا برای ادامۀ این مسیر راسخ‌تر می‌کند چرا که رسالتم را انتقال این مفاهیم به طیف وسیع مخاطب عام در جهان غرب می‌دانم.

از آن‌جا که دو بار این نمایش را در خانۀ سالمندان با میانگین سنی ۹۵ سال اجرا نمودیم، مخاطب کهنسال این اثر را بسیار مشتاق و علاقه‌مند یافتم. یکی از زیباترین بازخوردهای تماشا از جانب سالمند عزیزی مطرح شد که فرمودند: خوشحالم آنقدر عمر کردم که بتوانم چنین نمایشی را از نزدیک شاهد باشم. ما این نمایش را برای کودکان نیز به روی صحنه بردیم و روزی در دو نوبت بالغ بر ۵۰۰۰ کودک اثر را تماشا می‌کردند که در پایان نمایش با جیغ و اشتیاق وافر آن‌ها رو‌به‌رو بودیم که این بسیار برای ما ارزشمند بود. بنابراین سعیم بر این بوده که فاصلۀ بین مخاطب امروز با متون کهن را با روایتی مدرن بشکنم و پیوند میان تمدن شرق و غرب را به این وسیله برقرار نمایم. از این رو فرهنگ تماشای انیمیشن برای بزرگسالان را چه در ایران و چه در فراسوی مرزهایش وابسته به ارائۀ کار قوی و با کیفیت می‌دانم. اگر روایت و داستان به‌خوبی تعریف شود، بیننده در هر مقطع سنی و از هر نژادی با آن ارتباط برقرار می‌کند کما این‌که از تایوان تا شانگهای چین یا موزه‌های فرانسه یا تورنتو در سالن‌های بیش از سه هزار نفره کار را به اجرا بردم و همگی با آن هم‌سو شده و لذت بردند. شاهنامه از این حیث بسیار ظرفیت گسترش دارد چرا‌که نگاهی فرامرزی و انسانی را مطرح می‌کند که با تمام جوامع مشترک است.

برای تبدیل ظرفیت‌های شاهنامه به منابع بصری کدام بسترها را مناسب می‌بینید؟

شاهنامه ظرفیت بصری بالایی دارد که بنده برای به بلوغ رساندن این پتانسیل انتخابم انیمیشن به صورت سریالی و تئاتر به خصوص سایه‌بازی است که به عنوان اهداف آینده در بستر شاهنامه این مسیر را ادامه خواهم داد گرچه کمیت تولید این دست آثار بسته به میزان برخورداری از حمایت مالی در طی سالیان به وقوع خواهد پیوست. در حوزۀ سینما هم داستان ضحاک را پر ظرفیت می‌بینم و پیگیری روند تولید سریالی فیلم از داستان‌های شاهنامه را پیشنهاد می‌کنم.

در خصوص نحوۀ آشنایی با سازندۀ پدرخوانده، تماشایی‌ترین فیلم جهان و معرفی کتاب صوتی شاهنامه از جانب ایشان برایمان بگویید.

جناب آقای فرانسیس فورد کاپولا(Francis Ford Coppola) از آن‌جا که به شاهنامه علاقه‌مند و آشنا به قصه‌های آن است، سه بار به تماشای نمایش سایه‌بازی پرهای آتشین نشستند و در انتها در گفت‌وگویی که باهم داشتیم ایشان برای محتوای صوتی شاهنامه که اخیرا تولید شده، از اعتبار فرهنگی- هنری خود در جامعۀ جهانی وقعی نهاده، معرفی اثر را به عهده گرفتند و این افتخار را به بنده بخشیدند. ناگفته نماند کتاب صوتی شاهنامه به عنوان طلایه‌دار نقالی مدرن مطرح است و جناب آقای مارک تامپسون (Mark Thompson)، ۶۱ کاراکتر از مرد، زن و همچنین حکیم فردوسی را به صورتی متفاوت از یکدیگر اجرا کرده‌اند و برای فضاسازی صحنه‌های آن تلاش‌های بینظیری شده است.

همکاری با استاد کلهر در روایت داستان سیاوش چگونه شکل گرفت؟

اخیرا همکاری جذابی داشتیم با شرکت راه ابریشم در اجرای اثری به نام شاهزادۀ اندوه که روایت ۲۵ دقیقه‌ای از بلندترین داستان شاهنامه یعنی سیاوش بود که سال گذشته به اجرا رسید. استاد کیهان کلهر لطف کردند ساخت و اجرای موسیقی خاص این اثر را به عهده گرفتند که به صورت زنده اجرا شد و با استقبال کم‌نظیری هم مواجه گشت. روند شکل‌گیری این اثر در نوع خود جذاب بود چراکه ابتدا قصه‌اش نوشته شد، سپس فرم انیمیشن آن متناسب با تنفس خودم به عنوان بازیگر تنظیم شد و سپس موسیقی برای این اثر ساخته شد که این امر بر خلاف روند معمول تولید چنین آثاری است. در طراحی بصری آن از جوهر مرکب به‌عنوان سمبل خون سیاوش استفاده نمودم که با تلفیق خط خوشنویسی به زبان پارسی، ابیات این قصه در شاهنامه وارد تصویرسازی شد.

شما نخستین فردی هستید که رؤیاها و کابوس‌های کاراکترهای شاهنامه را مصور کرده‌اید، چطور به اجرای این ایده دست یافتید؟

در یک سخنرانی در میان جمعی از دوست‌داران فرهنگ ایران، در این خصوص توضیحاتی را ارائه داده‌ام که چگونه به طراحی سولی‌لوگ‌ها، افکار، احساسات، عواطف، رویاها و کابوس‌های شخصیت‌های شاهنامه رسیدم اما جز در یک قطعه در شاهنامۀ شاه طهماسب که مربوط به خواب طوس از سیاوش است، هرگز جایی این قبیل تصاویر کار نشده و خواستم این ظرفیت را به منصۀ ظهور برسانم تا به جذابیت بصری‌اش بیافزایم.

با توجه به این‌که قریب به دو دهه است در این حرفه فعالیت تخصصی دارید، چالش‌هاش پرداخت به چنین تولیداتی را چه می‌دانید؟ چرا با وجود قابلیت فراوان شاهنامه در نمایشی شدن، این اثر اغلب در حوزۀ ساخت فیلم و تئاتر یا پویانمایی مهزبجور مانده است؟

چالش تولید این دست آثار را به‌صراحت در بخش جمع‌آوری منابع مالی می‌دانم. براساس استعداد ذاتی که به لطف پروردگار از آن نصیب برده‌ام و مهارت‌هایی که تاکنون آموخته‌ام، مسئله‌ای جز هزینه‌های مالی برایم وجود نداشته و ندارد چرا‌که همسرم با درایت و درک بالا نسبت به صرف زمان طولانی برای پروژه‌ها کنار آمده است. با این‌که ما بیشتر پس‌انداز و منابع مالی‌مان را صرف تولید این پروژه‌ها کرده‌ایم، او اعتراضی نمی‌کند، اما جامعۀ ایرانیان را دچار شعارزدگی در خصوص ارج نهادن به فرهنگ و تمدن غنی پارسی دیده‌ام که در بزنگاه حمایت از چنین پروژه‌های ادبی- هنری اغلب کم‌رنگ ظاهر می‌شوند. من همواره خود را وسیلۀ مبدل فرهنگ به زبان روز دانسته‌ام که پس از ته‌نشینی دانسته‌هایم از منابع تصویری و ادبی این مرز و بوم می‌توانم آن را به شیوه‌ای نوین با سلیقه و کیفیتی ممتاز، مطابق با استانداردهای جهانی به نمایش بگذارم و این امر را نه از حیث درآمدزایی که از بعد وظیفۀ تاریخی و اجتماعی‌ام به انجام می‌رسانم. اگر حمایت از این دست پروژه‌ها به صورت سیستماتیک اتفاق بیافتد بسیاری از ایده‌ها که ممکن است به مرور زمان به فراموشی سپرده شوند، امکان تجلی می‌یابند و این عرصه جولانگاهی برای عرضۀ داشته‌های فرهنگی ما به جهانیان بر خلاف تبلیغات منفی رایج خواهد بود.

از طرفی از بعد تاریخی ما انسان‌های سرخورده‌ای هستیم و مدام سرکوب شده‌ایم. این سرکوبی در اذهان عمومی چنان باقی مانده که گویی هیچ درخشندگی در هویت‌مان وجود ندارد مگر این‌که یک بيگانه دست روی گنجینه‌های ما بگذارد تا نگاهمان به آن متمرکز شود. در بررسی ترجمه‌های شاهنامه یکی از معروف‌ترین آن‌ها متعلق به استاد دیک دیویس (Dick Davis) است اما این ترجمه کامل نیست و برخی از داستان‌های مهم از آن حذف شده مثل پیران، کیخسرو و ... . علی‌رغم این نقصان، ایشان همواره به عنوان یک مترجم برجسته در حوزۀ شاهنامه مطرح شده‌اند اما شوربختانه اثر شاهنامۀ مصور که در قریب به پنج هزار ساعت توسط دکتر احمد صدری ترجمه شد و به صورت نثر و روایت خطی، نزدیک به زبان مردم عام است، نزد متخصصان فن محلی از اعراب نداشته است. این در حالی است که براساس تطبیق الشاهنامۀ ابن مقفع به عربی و شاهنامۀ دکتر جلال خالقی مطلق پیش رفته است. ناگفته نماند که ما برای جلب حمایت مرکز مطالعات ایران‌شناسی پروفسور احسان یارشاطر هم مراجعه نموديم اما با نقد بر رشتۀ جامع‌شناسی دکتر صدری، ایشان را فاقد صلاحیت ترجمه دیدند؛ حمایت خویش را دریغ کردند و این تنها نمونه‌ای از برخورد انجمن‌هایی از این دست و دوستان ایران‌شناس بود.

خیرین حوزه فرهنگ و هنر خواه از ایران یا فراسوی مرزهای کشور تاکنون از فعالیت‌های شما حمایت مالی داشته‌اند؟ ورود حامیان مالی فرهنگی به‌خصوص در ایران را چقدر در نشر و تولید آثار فاخر با محوریت بازسازی گنجینه‌های کهن ادبی ایران مؤثر می‌دانید؟

خیرین حوزۀ فرهنگ و هنر را نمی‌شناسم و اغلب افرادی که سراغم را می‌گیرند به سرمایه‌گذاری مالی می‌اندیشند در حالی‌که این پروژه‌ها تا کنون برای خود بنده سود کلانی به ارمغان نیاورده و این یک نگرش اشتباه است که فکر کنیم می‌توان از این طریق به منفعت مالی رسید. به‌طور عموم خارجی‌ها هم با تصور این‌که ایرانیان ثروتمندی در داخل و خارج از کشور وجود دارند، آن‌ها را در حمایت از فرهنگ پارسی نسبت به خویش ارجح می‌دانند و قدم در راه نمی‌گذارند.

جامعۀ مهاجر ایرانی را از نظر فرهنگی متأسفانه حامی چنین پروژه‌هایی آن هم در سطح ملی و بین‌المللی ندیدم و این عدم برخورداری از حمایت از دیرباز میان ایرانیان گویی مرسوم بوده و همواره هنرمند مهجور. چه بسا در دورانی اسپانسر خارجی برای تهیه و تولید آثارم با اشتیاق قدم پیش می‌گذاشت و با حیرت از این‌که چرا ایرانیان برای به ظهور رساندن این پروژۀ ملی که معرف تمدن و فرهنگ‌ غنی‌شان است، همت نکرده‌اند به تردید می‌افتاد. این بیت از حکیم فردوسی در تأیید این ادعا به همین ماجرا اشاره دارد که:

"حسین قتیب است از آزادگان     که از من نخواهد سخن رایگان"

و البته خالی از لطف نیست که بدانیم حسین یا حیی قتیب که از نامش بر می‌آید عرب‌زاده‌ای است ایرانی شده، با نام پارسی اردشیر طوسی یکی از اعضای ثابت شهر طوس بود که فردوسی را از باژ دادن معاف نمود و به این طریق او را در سرودن شاهنامه یاری داد. حکیم فردوسی عمر گرانمایۀ خویش را صرف سرودن شاهنامه کرد و در طی تولید چنین شاهکاری، از بعد مادی، حمایتی از سوی سلطان محمود هرگز شامل حالش نشد. متأسفانه بنده هم در طی دوازده سالی که روی تولید محتوای به روز براساس شاهنامه کار کرده‌ام، هشت پروژه به دست گرفته‌ام که کمتر از حمایت ایرانیان بهره‌مند بوده است.

برآورد شما از میزان بودجۀ تولید برای این دست آثار انیمیشنی و عرضه در بازار جهانی چقدر است؟

کتاب شاهنامۀ مصور تا قبل از چاپ حدود ۲۳۰ هزار دلار هزینه داشت و سپس ناشر برای پنج هزار جلد تیراژ نوبت اول ۱۳۰ هزار دلار هزینه نمود که در حال حاضر این اثر به چاپ هفتم رسیده است. برای کتاب سه‌بعدی برجستۀ ضحاک هم بنده و یکی از اعضای فنی تولید اثر، رقمی در حدود ۴۰ هزار دلار و ناشر بالغ بر ۱۱۲ هزار دلار هزینه کردیم. نمایش سایه‌بازی پرهای آتشین در حدود ۲۸۰ هزار دلار هزینه بر دوش ما گذاشت که ما برای هر هزار دلارش منت بسیاری از صاحبان سرمایه را کشیده‌ایم تا این اثر به روی صحنه رود.

با توجه به آشنایی دیرینۀ شما با شاهنامه، آیا با تلطیف محتوای برخی داستان‌ها با توجه به گروه سنی مخاطبان موافقید؟

بله قائل به تصحیحم و همان‌طور که بنده در روایت‌ها تلخیص می‌کنم، باید داستان‌ها را بر اساس درک کودک و نوجوان امروزی با توجه به بایدهای جامعۀ جهانی در خصوص رعایت برخی حقوق، تلطیف نمود. به طور مثال مراسم گرازکشی در آغاز داستان بیژن و منیژه، ازدواج بهمن با دخترش همای، تعدد زوجات سیاوش و تدبیر مکارانۀ منیژه برای خواب کردن بیژن و به سرای خویش بردنش، خشونت پشت خوراک ساختن از مغز جوانان در داستان ضحاک را باید برای این قشر تصحیح نمود و ارائه داد چرا که ظرفیت درک این مهم و ضروریات آن دوره را ندارند.

اغلب آثار نمایشی شما همواره در خارج از مرزهای وطن به روی صحنه رفته ‌است، آیا برنامه‌ای برای اجرا و نمایش این آثار به زبان پارسی برای هم‌وطنان خود دارید؟

باعث خوش‌وقتی بنده خواهد بود اگر حامیان مالی جهت اکران یا اجرا و نشر آثار پیش‌قدم شوند تا مخاطب پارسی‌زبان و هموطنانم نیز از تماشای محتواهای فرهنگی تولید شده بی‌نصیب نمانند و همواره از حضور در کشورم استقبال می‌کنم.

آیا برنامه‌ای برای تربیت نیروی متخصص با توجه به تجربه‌های موفق خود در این زمینه برای هم‌وطنان خود دارید؟

بله می‌توان در قالب طراحی کارگاه‌هایی در این زمینه با هموطنان علاقه‌مند به این حوزه تجربیات و مهارت‌ها را سهیم شد.

اگر برای ساخت اثر جدید نمایشی، انیمیشنی یا سه بعدی برجسته دوباره سراغ شاهنامه بروید، کدام داستان را مناسب تولید و نمایش در عرصۀ ملی و بین‌المللی می‌دانید؟ آیا این تولیدات ادامه‌دار خواهد بود و صرفا در زمینۀ شاهنامه به ارائۀ محتوای فرهنگی خواهید پرداخت؟

بله به طور قطع این نهضت ادامه دارد و کماکان در همۀ زمینه‌ها فعالیتم در بستر شاهنامه را حفظ کرده‌ام. در حال حاضر روی اجرای داستان بیژن و منیژه به‌صورت نمایش سایه‌بازی با نام «صدای سخن عشق» کار می‌کنیم و قریب به ۲۳۸ عروسک تاکنون برایش ساخته‌ایم. هفت خوان رستم را هم در زمینۀ چاپ برجسته و سه بعدی (Pop-Up Book) آمادۀ نشر داریم و گفتنی است در انتشار شاهنامۀ مصور از سه بخش اساطیری، حماسی و تاریخی صرفاً به چاپ دو بخش اساطیری و حماسی اکتفا کرده بودیم، چراکه بنا به تحلیل‌مان شخصیت‌های این دو بخش با یکدیگر ارتباط قوی‌تری داشتند اما برای سال ۲۰۲۲ با همین ناشر از چاپ بخش تاریخی این اثر هم به صورت مصور ویژۀ جامعۀ دانشگاهی غرب رونمایی خواهیم کرد.

چقدر شاهنامه را زندگی می‌کنید؟ در طی مراحل ساخت و اجرای پروژه بر اثر مواجهه با موانع بزرگ با کدام قهرمان از شاهنامه فردوسی هم‌ذات پنداری کرده‌اید؟

بسیار با شاهنامه عجینم چنان‌که همسرم را همواره به مثابه مه‌رویی می‌دانم در آغاز داستان بیژن و منیژه که قصه را تعریف می‌کند. او را چون زن‌های شاهنامه قوی و قدرتمند می‌بینم که تلنگرش، عرق ملی مرا به جوشش آورد؛ حمایت و مهربانی‌اش محرک و بانی تولید این آثار شد و اگر فضای آرام، مساعدتش در تدوین ترجمه‌ها و درک همواره‌اش نبود هرگز نمی‌توانستم با ظرافت و دقت، وقت صرف طراحی و تولید محتواهای فرهنگی این چنینی کنم و از آن‌جا که غربت و محدودیت منشأ ظهور خلاقیت و بلوغ ایده‌هایم در کنار او شد، شاید جالب باشد اگر بگویم با خالق این قهرمان‌ها، حکیم فردوسی بیشتر هم‌ذات پنداری می‌کنم. نخستین الهام در همت به طراحی و اجرای پروژۀ بلند مدت شاهنامۀ مصور از حکیم ابوالقاسم فردوسی نشأت گرفت چرا‌که ایشان سی سال از عمر خود را صرف به نظم کشیدن یک اثر تاریخی با حفظ امانت از شاهنامۀ ابومنصوری نمود و به این وسیله در ماندگارسازی زبان پارسی نقش بسزایی داشت. من نیز 26 سال است که از ایران خارج شده‌ام، 12 سال است روی شاهنامه کار می‌کنم و 4 سال از عمرم را قریب به ده هزار ساعت برای احیای فرهنگ نگارگری و مینیاتور در بستر این سند هویت ملی صرف نمودم و از هر آن‌کجا که تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بوده است در این اثر بهره برده‌ام؛ از مکاتب مغول هند تا سیطرۀ عثمانی‌ها نگارگری‌ها را جمع‌آوری کردم و با کلاژکردن، نگاره‌های جدیدی خلق نمودم که احیاگر این هنر و دنیای تصویری سنتی کشورم در قرن بیست و یکم باشم.

کدام قصه از شاهنامه را بسیار دوست می‌دارید و بزرگ‌ترین درسی که از این اثر کهن همواره برداشت نموده‌اید، چیست؟

از میان قصه‌های شاهنامه، داستان فرود را به شدت دوست می‌دارم و در پرداخت قصۀ بیژن و منیژه آن‌گونه که برای نسل امروز، داستان را آمادۀ اجرا کرده‌ام بسیار می‌پسندم چرا‌که متناسب با مصائبی که منیژه با آن مواجه است برای این شخصیت قهرمانی و ماجراجویی.های حماسی طراحی کرده‌ام و در راستای قدرتمندی زنان شاهنامه او را تجسم بخشیده‌ام؛ اما بزرگ‌ترین درسی که به زعم خود از شاهنامه برداشت نموده‌ام ناپایداری روزگار برای فقیر و غنی، قهرمان و ضد قهرمان است و البته سرکوب منیت‌ها که اگر این دو مهم را در نظر داشته باشیم، جهانی خردمندانه را به آغوش استقبال خواهیم نمود.

شرایط امروز قرنطینه در جهان چقدر بر فعالیت‌های شما اثر منفی گذاشته است؟

در طی تمام دوران همواره در خصوص بازنمایی تمدن غنی ایران زمین احساس رسالت کرده‌ام و این مسئولیت را به‌تنهایی به دوش کشیده‌ام تا شاید خیر فرهنگی و اجتماعی آن در ماندگاری اثری درخشان برای بشر، آگاهی و خرد پر رنگ‌تری را به ارمغان بیاورد. بنابراین حبس در استودیو، 16 ساعت کار مداوم در روز یا قرنطینه، زندگی همیشه تا هنوزم بوده است و شرایط فعلی جهان برای من در تولید محتواهای هنری و ادبی خدشه‌ای وارد نکرده، چه بسا عشق و پشتکارم در عرضۀ این آثار دست‌خوش این رویدادها نخواهد شد.

به‌عنوان سخن آخر در حوزۀ تولید محتوای فرهنگی چه رؤیایی در سر دارید؟

ایده‌آلم این است که تصاویر و قصه‌های کهن فرهنگ ما توسط منابعی چون شاهنامه وارد مدارس و فضاهای آموزشی دنیای غرب شود مانند اهتمامی که ادیت همیلتون (Edith Hamilton) در سال ۱۹۴۰ با واردکردن اساطیر یونان به کتب درسی دانش‌آموزان در آمریکا نمود. البته در اجراهایی که برای مدارس و دبیرستان‌ها داشتیم، در این زمینه خود نیز اقداماتی از این دست را در قالب طراحی و چاپ بروشورهای معرفی جغرافیای ایران، شاهنامه و قهرمانانش داشته‌ام تا مرزهای میان مردمان سرزمین‌های شرق و غرب را محو نماییم. در پایان امید دارم با گسترش و بسترسازی فرهنگی توسط پروژه‌هایی این چنین، جامعۀ غرب به نگرشی صحیح از فرهنگ و تمدن خاورمیانه، به ویژه ایران دست یابد و در این مسیر خود را یکی از سکان‌داران کشتی فرهنگ در نیل به این مقصود می‌دانم.

مصاحبه: حورا حق‌شنو

به نقل از پاژ

 


اینجا قرار بر این است با هنرمندان فعال در حوزۀ شاهنامه هم‌کلام شویم و با ابعاد گوناگون کارهای هنری انجام‌شده در راستای این اثر بی‌بدیل و باشکوه بیشتر آشنا شویم. زمانی را خواستاریم که هر روز به تعداد این آثار اضافه شود تا هرچه بیشتر این اثر سترگ، که خود اثری هنری و بی‌تکرار است، بیشتر به دل و ذهن مردمان نزدیک‌تر شود.

در آغاز به سراغ هنرمندان مشهدی رفتیم. اولین گفت‌وگوی هنری را با هم می‌خوانیم:

 

محمد نیازی کارگردان جوان مشهدی است که با نمایش‌های موزیکال «یتیم‌خانه فونیکس» و «پیانیستولوژی» جوایز مهم و ارزشمندی را از جشنوارۀ تئاتر فجر کسب کرده است. او با نمایش‌های موزیکال مسیری نو و خلاقانه را در هنرهای نمایشی به وجود آورد. در سال 1396 در بزرگداشت روز ملی شاهنامه اُپرای رستم و اسفندیار را روی صحنه برد و قدمی اثرگذار در راه شاهنامه گذاشت.


-جناب نیازی از خودتان بگویید، تحصیلات دانشگاهی و دلیل ورود شما به دنیای هنر و نمایش چه بود؟

تحصیلات دانشگاهی من زیاد مرتبط با امور هنری نیست، کارشناسی حسابداری مقطعی‌ست که در آن فارغ‌التحصیل شدم اما هم‌زمان به شرکت در کارگاهای آموزشی تئاتر و کلاس‌های موسیقی نیز مشغول بودم. من از سال هشتاد و هفت با فعالیت در زمینۀ موسیقی و تئاتر زندگی هنری خودم رو آغاز کردم.

-از اُپرای رستم و سهراب بگویید و اینکه چه زمانی این کارو روی صحنه بردید؟

پس از اجرای دو نمایش موزیکال که اولین‌های  این گونۀ اجرایی در مشهد به حساب می‌آیند، اُپرای رستم و اسفندیار را جهت اجرا در مراسم بزرگداشت روز ملی فرودسی روی صحنه بردم. این اجرا به صورت کنسرت اُپرا روی صحنه رفت و با وجود قول‌های مساعد جهت کمک به اجرای نمایشی آن، تا‌کنون خبری از عمل به وعده ها نبوده است .

اُپرا ریشه در معنای اثرگذاری دارد، و همانطور که از نامش پیداست، توان نفوذِ عمیق تری نسبت به گونه‌های نمایشی دیگر دارد، چرا که کلامِ موسیقایی به واسطۀ پیوند با ذاتِ انسان، همذات پنداری بیشتری را به همراه دارد. در اُپرا و اقسامِ مختلفِ ایرانی آن مانند تعزیه، نقالی، روضه‌خوانی، پرده خوانی و نمایش های موزیکال، شعر عنصر اصلی و پیکرۀ کلی اثر است. شیوۀ داستان‌پردازی، زبانِ هر کاراکتر ذات موسیقایی روایت و مغز و جوهرۀ کلام مهم‌ترین اجزای تشکیل ‌دهندۀ یک اُپرای سالم است. سالم از جهت کامل بودن درجهت ساختن یک پازلِ فرهنگی مناسب  

شاهنامه یک گنجِ کامل برای ساختن این پازل است. روحِ بی‌نظیر داستانی، روایت کامل و شخصیت پردازی‌های بی‌نقص، تنوع موسیقی زبانِ اشعار و در نهایت خودِ شعر جایی برای هیچ‌گونه تعلل و تاملی برای ساختن یک اثر کامل باقی نخواهد گذاشت. اضافه بر آن ظرفیت موسیقی ایرانی و دراماتیزه بودن آن به خودی خود کار را برای این امر شیرین‌تر می‌کند.

-به نظر خودتان کار موفقی بود؟ 

رستم و اسفندیار هنوز آنطور که باید روی صحنه نرفته است و طبیعتا قضاوت درباره بازخورد اثر زود است . اما حاضرین که همه از اهالی آشنا با فضایلِ فردوسی بودند ، این اثر را دوست داشتند.

-از اساتید متخصص در زمینۀ شاهنامه ، برای اُپرای رستم و اسفندیار استفاده کردید؟ 

نگارنده نمایشنامه آقای آرش خیرآبادی خود از شاعران بِنام و از محققین آثار فردوسی هستندایشان آثار زیادی از شاهنامه تاکنون به رشتۀ تحریر درآورده‌اند و انصافا از پس این کار همیشه خوب بر می‌آیند

-چه کارهایی برای تخصصی و اصولی کار کردن در زمینۀ هنرهای نمایشی در راستای شاهنامه لازم است؟

پرداختنِ به شاهنامه مانند ساختنِ یک تندیسِ فرهنگی هنری از یک متریالِ ناب و گران‌قیمت است. باید برای جلوگیری از هدر رفتن این متریال، حساسیتِ بسیاری به خرج داد. این موضوع نیاز به ساختن زیرساخت‌های مناسب دارد. داشتنِ سالن مناسب اجرا ، تربیت و آموزش گروه‌های اجرایی در زمینه آواز و موسیقی و تئاتر و روح شاهنامه خود نیازمند یک عزم و حمایت فرهنگی‌ست که متاسفانه تا امروز در زادگاه فردوسی خبری از آن به گوش نمی‌رسد .

-مخاطب جوان را از چه طریقی میشود جذب کارهای نمایشی با موضوع شاهنامه کرد؟

من معتقدم ما شاهنامه را از مخاطب جوان و نوجوان پنهان کرده‌ایم و یا اگر در این زمینه کاری هم انجام داده ایم بیشتر در جهت نفی و دور کردن از شاهنامه بوده چرا که من معتقدم کارِ ضعیف فرهنگی خود یک عمل غیر فرهنگی‌ست .  

-از نمایشنامه‌های بهرام بیضایی برای ما بگویید؟ و جایگاه نمایشنامه‌های امروزی که مربوط به داستان‌های شاهنامه است؟

به قول استاد بیضایی فردوسی صریح‌ترین تصویربردار ما بود . بیضایی بی‌شک بزرگترین نامِ تاریخ تئاتر ایران است .و این نام بزرگ ، خود مهم‌ترین فرد در حوزه آثار نمایشی مرتبط با فردوسی‌ست . بنظر من توجه به همین نکته برای پی بردن به غنای ادبی شاهنامه در حوزه نمایش کفایت می کند . پرداختن به زوایای مختلف شاهنامه می تواند جانی تازه بر پیکر بی جان نمایشنامه‌نویسی امروز ایران باشد .جایی که نمایشنامه‌های امروز ما نیز برچسب اینستاگرامی بودن به خود می بیند! 

-برگردیم به گذشته ... اولین برخورد شما با شاهنامه به چه صورت بود؟ 

اولین قصه ای که از شاهنامه شنیدم مثل همه رستم و سهراب بود .

-از نمایش‌های اجرا شده در زمینه شاهنامه کدام اثر یا آثار را بیشتر از همه دوست دارید؟ چرا؟

بنظر من اُپرای رستم و سهراب استاد غریب‌پور بهترین اثری‌ست که تا کنون روی صحنه دیدم . البته منظور من اجراست. نمایشنامه های ارزنده زیادی مانند آثار استاد بیضایی در این زمینه وجود دارد که من اجرایی از آن ندیده ام. به دلیل علاقه شخصی‌ام به اُپرا طبیعتا به آثار آقای غریب پور علاقه مند‌ترم .

-به عنوان سوال آخر : باز هم سراغ داستان های شاهنامه برای کارگردانی می‌روید؟

قطعا در صورت حمایت و ایجاد ظرفیت‌های لازم می‌توان بارها و بارها به سراغ شاهنامه رفت و آثار به‌ یاد ماندنی خلق کرد.

مصاحبه: مریم مصدقی

 

.

 

 

 

مریم مصدقی: جواهرات "زنان شاهنامه" بعد از گذشت سال‌ها از اولین ارائۀ آن در زمینۀ جواهرات معاصرهنوز حرفی برای گفتن دارد و موضوعی تازه و قابل تامل است. به سراغ هنرمند جوان دیگری از مشهد رفتیم تا پای حرف‌هایش بنشینیم و از دغدغه‌های امروز و هنری‌اش بیشتر بدانیم.


-در آغاز صحبت دوست داریم با خود شما، تحصیلات و دنیای هنری‌تان آشنا شویم...

بهارک امیدفر هستم.کارشناس ارشد پژوهش هنر و کارشناسی صنایع دستی دارم.در دورۀ کارشناسی گرایش تخصصی جواهرسازی رو انتخاب کردم و علاقه به ساخت و طراحی جواهر در من به وجود آمد.زمان انجام پروژۀ کارشناسی‌ام استاد راهنمای خوبی سر راهم قرار گرفت که جا دارد اینجا از استاد ناصر گیوقصاب یاد کنم. توسط استاد بود که نگاهی نو به جواهرسازی در من رقم خورد و از آن نگاه متعارف به جواهرات در آن سال‌ها فاصله گرفتم و دری تازه به روی دنیای هنری من باز شد.

-از مجموعه‌ جواهرات «زنان شاهنامه» برای ما بگویید، ایدۀ این کار از کجا آمد و چه شد که سراغ اثر بزرگ و سترگی چون شاهنامۀ فردوسی رفتید؟

ایدۀ جواهرات زنان شاهنامه زمانی برای من اتفاق افتاد که استادم برای موضوع پایان نامه دوره کارشناسی از من خواست که دغدغه‌ای که واقعا هست و دارم را پیگیری کنم و روی همان مسئله تمرکز و کار کنم. چیزی که در واقع قلب و ذهن من را درگیر کرده و تحت تاثیر قرار داده است. دغدغه .موضوع زن و کلا ظلمی که به زن در تمام قرون زیستش بر آن گذشته، چه در ایران چه در کشورهای دیگه و البته به‌خصوص در این منطقه و جغرافیایی که ما زندگی می کنیم، انتخاب این موضوع را در ذهن من پررنگ‌تر کرد. بعد از جستجو و تحقیق در این زمینه دریافتم، بزرگ‌ترین منبعی که می‌شود از آن الهام گرفت و در واقع کمک گرفت برای انجام و کشیدن طرح‌هایی که پیشینۀ محکم ایرانی و ملی و ارزش و اعتبار ویژه و مهمی داشته باشد، شاهنامۀ حکیم فردوسی است. و مهم‌ترین دلیلی که نباید ناگفته بماند: زنان شاهنامه، زنانی بودند که شخصیت‌های قوی، تأثیرگذار و پویایی در داستان‌ها داشتند و این مهم‌ترین دلیل برای رجوع به شاهنامه شد. هرچند که خیلی‌ها باز هم شاهنامه فردوسی را اثری می‌بینند که نگاه مردسالارانه در آن حاکم است؛ اما با مقایسۀ شاهنامه با دیگر آثار ادبی می‌بینیم، زنان شاهنامه نقش‌آفرین‌تر و موثرتر از دیگر آثار هستند. رجوع به شاهنامه فردوسی، آَشنایی با حماسه و اسطوره مسئله‌ای اجتناب‌ناپذیر بود و همین باعث شد من علاقه‌مند بشوم به اسطوره و اسطوره‌های ایرانی و بعد از مجموعۀ زنان شاهنامه اسطوره برای من موضوع جذاب و محبوبی بود و در اکثر مجموعه‌های جواهراتم همراه با من بوده و هست.

-کارها الهامگرفتۀ چه ابعادی در هنر هست؟ تصویری،داستانی یا اسطوره‌ای؟

برای طراحی و ساخت جواهرات زنان شاهنامه، من زنانی با نقش‌های تأثیر‌گذار و مهم در داستان را انتخاب کردم که می‌توانستند با اسطوره در ارتباط باشند و بیانگر نمادها باشند.درواقع من برای این کار از نمادپردازی استفاده کردم. از فضاهایی که شخصیت موردنظر در داستان داشت، استفاده کردم و طراحی کار را بر اساس نمادها شروع کردم.

قبل از این کار تعدادی شاهنامه‌های مصور را بررسی کردم؛ اما متوجه شدم از آن تصویرها نمی‌توانم برای کارم استفاده کنم، به این دلیل که طراحی‌ای که برای جواهرات اتفاق می‌افتد، باید خیلی موجز و خلاصه و قابل ساخت باشد. مثل نقاشی یا تصویرگری نمی‌توانستم فضایی بزرگ را برای چیزهایی که دوست داشتم در کارهایم نشان بدهم، داشته باشم. بنابراین نمادپردازی و طراحی برای شخصیت‌ها بهترین روشی بود که بتوانم این ایده را روی جواهر پیاده کنم.

- علاقۀ شخصی خودتان به کدام یک از شخصیت‌های زن در شاهنامه است؟ و دلیل این علاقه را برای ما بگویید؟

کلمه سيندخت مرکب از دو جزء سئنه و دخت هست به معنای ایزدبانوی سیمرغ که سیمرغ همان‌طور که می‌دانیم (پرندۀ اسطوره‌ای ایرانیان، ایزد-پرنده) است. جلوه‌های سیمرغ (خردمندی، کاردانی و گره‌گشابودن) در سيندخت دیده می‌شود. در اوستا و آثار آیینی زرتشتی از سیمرغ به نام موغوسئن یاد شده و این همه پیشینۀ اسطوره‌ای و آیینی برای سيندخت شخصیت وی را برای من جذاب‌تر کرده است.


-این مجموعه در زمینۀ کارهای بعدی شما تأثیرگذار بود؟

خیلی تأثیرگذار بود. در آن زمان که همه نگاهی متعارف به جواهرات داشتند. درواقع سنت‌شکنی اتفاق افتاد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. طراحی و ساخت این مجموعه باعث شد که کار من بیشتر دیده شود و تمایزی که دنبالش بودم، اتفاق افتاد و پلۀ پیشرفت محکمی در زمینۀ کاری من شد. حتی هنوز بعد از سال‌ها نظر دوستان هم بر این است که هنوز طراحی، ساخت و ایده بسیار تازه است و این باعث خوشحالی است که یک کار هنری در طول زمان هنوز اثرگذار باشد.

-متقاضی این نوع جواهرات معمولا چه افرادی هستند؟ 

معمولا کسانی که علاقه‌مند و آشنا به ادبیات، آثار تاریخی و ارزشمند ایران هستند، اسطوره‌ها را خیلی دوست دارند و عاشق شاهنامه فردوسی هستند. در کنار این‌ها دوستانی که در زمینۀ هنری خواهان کارهای خلاقانه و نو هستند. این مسئله را به‌جرات می‌توانم بگویم که بعد از ارائۀ این مجموعه، بسیاری از دوستان جواهرساز گرایش پیدا کردند به کارهایی که داستان، مفهوم و معنی‌ای در دل خود دارد. در آن زمان اگر دوستانی بودند یا من در جریان نیستم و یا کم بوده‌اند و کارهایشان دیده نشده است چون بیشتر کسانی که در زمینۀ جواهرات کار می‌کردند، بحث زیبایی‌شناسی کار را مدنظر داشتند و این اتفاق تا آن زمان نیفتاده بود.

-از استادان متخصص در زمینۀ ادبیات و شاهنامه کمک و راهنمایی گرفتید؟ چه کسانی در این راه همراه شما بودند؟

از استاد ژاله آموزگار، استاد محمدجعفر یاحقی، استاد کاووس بالازاده و استاد محسن میهن دوست که واقعا در این کار مدیون ایشان هستم. در زمینه‌های مختلف به‌خصوص اسطوره‌ها و افسانه‌ها کمک بسیار بزرگی به من کردند.

-خانم امیدفر عزیز مخاطب جوان را از چه طریقی می‌شود جذب و شیفتۀ شاهنامه و داستان‌هایش کرد؟

از طریق هنر!

برخی از مخاطبان خود عاشق و شیفتۀ ادبیات و به‌خصوص شاهنامۀ فردوسی اثر بزرگ ملی، فرهنگی و ادبی ما هستند؛ اما کسانی که آشنا نیستند، از طریق هنر راحت‌تر جذب این آثار می‌شوند. به‌طور مثال در معماری پرسپولیس نماد واضح و روشنی در این خصوص است. هنر گذشتۀ ما سرشار از نمادهای اسطوره‌ای و به‌شدت تحت تأثیر اسطوره است.

-جایگاه خودتان را به عنوان یک هنرمند در این زمینه کجا می‌‌بینید؟

در هنرهای دیگر نقاشی، تصویرسازی و مجسمه و ... بودند که قبل و یا بعد از من موضوع شاهنامه را استفاده کردند و کار کردند؛ اما در جواهرسازی طبق تحقیقات خودم برای یافتن منابع معتبر برای پروژه‌‌ام تا آن زمان کسی را که در زمینۀ شاهنامه کار کرده باشد را پیدا نکردم.

-هنرمندانی هستند که بعد از شما سراغ این موضوع رفته باشند؟

در سال‌های اخیر دیدم که این موضوع را در قالب مسابقه اعلام می‌کنند، نمایشگاه می‌گذارند و به‌صورت گروهی در این زمینه کار می‌کنند.

در حال حاضر من به همراه هنرجویان خودم که در زمینۀ طراحی و ساخت جواهرات خیلی خوب و قوی کار می‌کنند، در قالب گروهی با عنوان کاری مرتبط به شاهنامه مشغول به کار هستیم. از مرحلۀ طراحی کار و تأیید طرح‌ها عبور کردیم و مشغول ساخت مجموعه هستیم. قرار بر این بود برای روز بزرگداشت فردوسی، در محل آرامگاه نمایشگاه بر پا کنیم که متأسفانه مصادف شد با روزگار کرونایی و موفق به این کار نشدیم. امیدواریم در فرصتی مناسب حتما این اتفاق رقم بخورد.

-در کودکی اولین برخورد خودتان با شاهنامه در چه سنی و به چه صورت بود؟

به یاد دارم در سنین کودکی پدرم برایم شعرهایی از سعدی، به‌خصوص مولوی و شعرهایی از شاهنامه فردوسی را می‌خواند و در کنارش علاقۀ من به ادبیات با تشویق‌های پدر شکل گرفت.

-به یاد دارید اولین داستانی که از شاهنامه شنیدید یا خواندید چه بود؟

اولین داستانی که شنیدم داستان زال و رودابه بود که از همان کودکی چهرۀ رودابه را همیشه در ذهنم مجسم می‌کردم با آن گیسوان بلند و مستحکمش که در واقع نماد اقتدار و پایداری‌‌اش بود.

-هنری که کار می‌کنید، جواهرات، آیا تأثیرات اجتماعی هم دارد؟

تأثیر اجتماعی؟ بله. درواقع به‌خاطر قابلیت جابه‌جایی یک قطعه جواهر توسط صاحبش به جاهای مختلف و دیده‌شدنش تأثیر اجتماعی خود را می‌گذارد. جواهرات نسبت به آثار هنری‌ای که ثابت هستند، تأثیر اجتماعی بیشتری را می‌تواند باعث باشد. علاوه بر این‌ها یک نکته دیگر اینکه، جواهر و لباس رابطه تنگاتنگی با هم دارند و در بحث می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد و همان‌طور که می‌دانید مد رابطۀ بسیار زیادی با اجتماع دارد و به همان نسبت جواهر می‌تواند با اجتماع رابطه داشته باشد.

-نقش دانشگاه‌ها ،نشست‌ها و انجمن‌ها را در زمینۀ آموزش شاهنامه چطور می‌بینید؟

انجمن و نشست‌ها می‌توانند خیلی تخصصی‌تر در زمینه‌های مختلف شاهنامه کار کنند، حتی در شبکه‌های مجازی بسیار می‌توانند مفید باشند. دانشگاه هم به‌صورت آکادمیک می‌تواند نقش خیلی جدی رادر این زمینه ایفا کند.

-از مسائل و چالش‌های موجود در کار خودتان بگویید؟

یکی از چالش‌ها می‌تواند مواد کار باشد، البته در دستۀ جواهرات هنری و معاصر در دنیا متریال اصلی کار فقط طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی نیست و هر چیز بسیار بی‌ارزشی می‌تواند به لحاظ مادی مواد کار باشد و خلاقیت و نوآوری و پیام‌ها نقش اصلی را ایفا می‌کنند؛ اما در کاری که من انجام می‌دهم مواد نقش دارد و چون در ایران سلیقۀ مخاطب برای لحاظ‌کردن کاری به‌عنوان جواهرات، مواد نقش مهمی را ایفا می‌کند.، زمانی که بحث طلا و نقره و سنگ های قیمتی مطرح هست همیشه با مسئله سرمایه مواجه هستیم. چالش دیگر ناشناخته‌بودن این نوع هنر برای مخاطب ایرانی است که برایش خیلی ملموس نیست. نسبت به گذشته نگاه و ارتباط بیشتر شده است؛ اما باز هم همان نگاه عرف و سنتی غالب بر سلیقۀ مردم است. وقتی که مخاطبی با این شکل از کارها آشنا نیست، برایش توضیح داده می‌شود، بسیار لذت می‌برد و مشتاق تهیۀ کار می‌شود. بنابراین بخشی که باید ما مخاطب را بیشتر با این نوع هنر آشنا کنیم، پررنگ‌تر می‌شود.

-به نظر شما برای جذب هرچه بیشتر افراد به شاهنامه چه کارهایی را باید شروع کرد؟ 

برای جذب هرچه بیشتر افراد به شاهنامه، بهترین کار نشان دادن شاهنامه در هنرهای مختلف در ابعاد متنوع شاهنامه است. نگاه معاصر و امروزی به داستان‌ها و شخصیت‌های شاهنامه داشته باشیم. فقط بازگوکنندۀ اشعار، داستان‌ها و روایت‌های آن نباشیم. درواقع خود فردوسی بهترین راوی شاهنامه بوده و ما باید ببینیم در راستای آن اشعار چه دردی را می‌تواند از ما دوا کند و چه درس و منفعتی دارد. بیان این مسائل به زبان امروزی و ملموس با کمک هنر امکان‌پذیر است.

- برای ساخت و طراحی جواهرات باز هم به سراغ شاهنامه می‌روید؟

جواهراتی برای زنان شاهنامه را من در طی ساله‌ای 85 تا 89 ساختم و درحال حاضر دیدم به این موضوع نسبت به گذشته تفاوت‌هایی کرده و خیلی دوست دارم که با نگاه جدیدم روی این موضوع دوباره کار کنم. قطعا جزء برنامه‌های آیندۀ کاری من هست.

-            و کلام آخر؟

کلام آخر اینکه "هنر نجات می‌دهد در هر قالبی که باشد چه در یک اثر نقاشی جلوه کند و عکاسی، یا شعر باشد و موسیقی یا مجسمه باشد و یک قطعه جواهر و..."